متن زیر یادداشت نعمت الله فاضلی دربارۀ نقش سفر در زندگی انسان ایرانی امروز است که در روزنامه ایران در ۲۶ اسفندماه ۹۶، منتشر شده است.
سفر، یکی از مؤلفههای ساختاری زندگی امروز، در تمام جوامع است؛ به این معنا که انسانها در تمام سرزمینها با هر ویژگی و شرایطی، ناگریز از سفر و توانا به انجام آن هستند. «جابهجایی» شاید مهمترین تجربه همگانی ما انسانها در دنیای امروز باشد در عصری زندگی میکنیم که نمادها، پیامها و آدمها همواره در حال مبادله و حرکت هستند. لپتاپهای ما هر لحظه هزاران پیام و نماد را از نقاط گوناگون جهان در دسترس ما قرار میدهند و متقابلا نمادها و نشانههایی که خلق کردهایم را به سراسر جهان ارائه میکنند. اتومبیلها، هواپیماها، قطارها و… نیز مانند رایانهها در خدمت افراد قرار گرفتهاند تا ما را به طور منظم و با بهترین تجهیزات و بالاترین سطح آسایش و آرامش از نقطهای به نقطه دیگر جابهجا کنند.
زندگی امروز ما، چیزی نیست جز جابهجا شدن. همه این تحولات برای این است که انسان نوع تازهای از زندگی را تجربه کند. انسان امروزی نمیتواند زندگی خود را سامان دهد مگر اینکه مهاجرت و مسافرت را تجربه کند. از نخستین ضرورتهای زندگی؛ از تولد گرفته تا ضرورت یادگیری، آموزش و تحصیل، ضرورتهای شغلی و امرار معاش و فعالیت اقتصادی و… در گرو سفر و مهاجرت است. انسان پیشامعاصر میتوانست با زیستن در سرزمین و قبیله خود تمام نیازهایش را تأمین کند و جابهجاییهایش در قلمرو محدود و معینی بود. او برای تأمین آذوقه احشام و دامهایش گاهی کوچهای فصلی انجام میداد اما این کوچها در چارچوب مقتضیات طبیعی بود. اما سفر کردن برای انسان امروزی، چیزی مانند تنفس کردن است؛ همانطور که برای زیستن، نیازمند دم و بازدم هوا هستیم، برای بقاء اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود نیز، نیازمند مسافرت و حرکت هستیم. انسان امروزی، سفر را تجربه میکند تا بتواند در جهان امروز، «زندگی» را تجربه کند. شاید مبالغه نباشد اگر بگوییم نام دیگر زندگی در جهان امروز، «سفر کردن» است. سفر کردن به مثابه زیستن، پدیدهای کاملا معاصر است. در سه مؤلفه میتوان این ضرورت ساختاری زندگی معاصر را توضیح داد: ۱. سفرکردن در جهان امروز نوعی «برساختن هویت معاصر انسان ایرانی» است. امروزی بودن یا معاصر بودن به کمک سفرهای ما شکل میگیرد. من که در روستایی در فراهان اراک به دنیا آمدهام اگر برای ادامه تحصیلاتم به تبریز مهاجرت نمیکردم و اگر از تبریز به تهران نمیآمدم و از آنجا راهی لندن نمیشدم هرگز نمیتوانستم امروز، با هویت نویسنده، استاد دانشگاه یا انسان شهری زندگی خود را سامان دهم. هر یک از ما به شیوههای مختلفی، هویت امروزی و معاصر خود را بر اساس سفرهای زندگیمان شکل دادهایم. بیش از نیمی از جمعیت ایران ما که شهرنشین هستند مسافران دیار ولایتها و روستاها و شهرهای کوچکی هستند که در آنجا به دنیا آمده و دوران کودکی و نوجوانی خود را در آن محیطها شکل دادهاند؛ اما برای ادامه زندگی به مهاجرت یا مسافرتی طولانی و مادامالعمر تن دادهاند. بدون این مهاجرت یا مسافرتها همچنان جمعیت ایران جمعیت عشایری و روستاییای میماند. در زندگیهای مدرن امروز، با اشکال گوناگونی از سفر مواجه هستیم که هرکدام از آنها پارهای از هویت ما را در جهان معاصر شکل میدهند. بسیاری از ما برای داشتن موقعیتهای شغلی خود به عنوان بازرگان، معلم، استاد دانشگاه، هنرمند و ورزشکار و… ناگزیر باید اشکال گوناگونی از سفرهای کوتاه مدت، میان مدت یا بلند مدت را به طور منظم تجربه کنیم. مشاغل جدید و معاصر برخلاف مشاغل عشایری و روستایی ماهیتا وابسته به اشکال گوناگون سفرها هستند. از این رو، باید گفت سفر در جامعه امروز ایران راهبردی بنیادی برای برساختن هویتهای اجتماعی و شغلی است. هویتهایی که بدون جابهجاییهای منظم و مکرر و بدون مسافرت یا مهاجرت هرگز امکان شکلگیری نداشت. البته گاهی ما چنان به طور منظم و مکرر جابهجا میشویم که احساس مسافر بودن را به نحو خودآگاه و سنجیده پیدا نمیکنیم. بخش مهمی از سفرهای ما در دنیای امروز همین سفرهای عادی است که روزانه درگیر آن هستیم اما از آن غافلیم. چون اغلب، «سفر» را صرفا به جابهجاییهایی میگوییم که طی آن هدف ما نوعی تفریح، تفنن یا شکلی از سرگرمی و فراغت باشد. اما واقعیت این است که جابهجاییهای ما صرفا محدود به سفرهای فراغتی نیست بلکه تمام زندگی ما با نوعی سیالیت و جابهجایی درگیر است. گروهی از نظریهپردازان معاصر مانند زیگموند باومن معتقدند که مهمترین ویژگی دنیای امروز «سیالیت» است. نوعی انعطاف، نرمی و حرکت و تغییر، نوعی عدم قطعیت و ناپایداری و بیثباتی که در ذات جامعه سیال امروز جا گرفته است. سیالیتی که زیگموند باومن از آن سخن میگوید تا حدودی ریشه در همین ماهیت حرکت، جابهجایی و سیالیت ما آدمها دارد. به عبارت دیگر، سفر در جامعه امروز ما، نه تنها امکان شکلگیری هویتهای معاصر را بوجود میآورد بلکه از طرف دیگر هویتهای پیشامعاصر را تحت تأثیر قرار داده و این هویتها را یا کاملا منسوخ میکند یا اینکه به شکلهای متفاوتی آنها را تغییر میدهد. به عنوان مثال، جامعه ما که به نوعی در بردارنده اقوام و گویشهای گوناگون است، در نتیجه مهاجرتها و مسافرتهای میانمدت و بلندمدتی که جمعیتهای این اقوام انجام دادهاند، امروزه با اشکال گوناگون ادغام اجتماعی روبرو شده است. معنای این سخن این است که در نتیجه «سفر»، «مهاجرت» و «جابهجایی» معنای مکان برای هویتهای زبانی ما تغییر کرده است. سفر باعث جابهجایی مکانی و پراکنده شدن همه گروههای زبانی، نه تنها در سراسر ایران بلکه سراسر جهان شده است. در نتیجه این جابهجایی سرزمینی و پراکندگی، نوعی ادغام اجتماعی و فرهنگی بوجود آمده است. سفرها و جابهجاییها، هویتهای شهری و روستایی را به هویتهای کلان شهری یا شهری بدل کرده است. زنان، کودکان، نوجوانان در جامعه امروز ما در نتیجه سفرهای کوتاهمدت و بلندمدتی که تجربه میکنند با ارزشها و معانی تازهای آشنا شدهاند. آنها بیش از هر زمان دیگری به نوعی ذهنیت فرهنگی و اجتماعی دست یافتند که ترجیحات اجتماعی آنان را تحت تأثیر قرار داده است. زنان امروز ما مطالبات کاملا متفاوتی نسبت به مادربزرگها یا زنان گذشته تاریخ دارند. بخش مهمی از مطالبات زنان در ایران امروز، در نتیجه تجربههای سفر آنان به شهرها یا جوامع و کشورهای دارای فرهنگیهای متفاوت شکل گرفته است. همین امر باعث میشود تا هویت زنانه و هویت جنسیتی در ایران امروز ما تحت تأثیر جابهجاییها و سفرها و تجربههای میان فرهنگی که زنان بدست میآورند، به شیوهای کاملا امروزی شکل گیرد و سبک زندگی، ارزشها و ساختار احساسات آنان را تحت تأثیر قرار دهد. تمام نکاتی که درباره زنان بیان کردیم درباره هویتهای اجتماعی دیگر مانند هویت جوانی یا هویت گروههای نوجوان و کودک نیز صدق میکند. کودکان و نوجوانان امروز، تحت تأثیر سفرهای واقعی یا مجازی با برداشتهای تازهای از معنای کودکی و نوجوانی آشنا میشوند. ۲. جابهجایی و سفر ظرفیتهای وجودی انسان امروزی را کاملا دگرگون کرده است. سفر به شیوههای مختلفی قابلیتها، شایستگیها، توانمندیها و مهارتهای زبانی، رفتاری، شناختی و عاطفی تازهای را برای انسان امروز ایجاد کرده است. انسان پیشامعاصر ایرانی با نوع خاصی از دانش بومی زندگی خود را سامان میداد، انسان ایرانی امروز در نتیجه جابجاییها و سفرهایی که بطور منظم و اجتنابناپذیر انجام میدهد، ناگزیر باید شکل تازهای از دانش را فرابگیرد. انسان ایرانی امروز ناگزیر است که جغرافیای ایران و جهان را بشناسد و درباره مکانها، قابلیتها، سرمایهها و مزیتهای مکانها از دانش و آگاهی کافی برخوردار شود. انسان بالغ و بزرگسال ایرانی امروز باید رانندگی را بداند، این کمترین و سادهترین مهارتی است که به عنوان نوعی ضرورت برای زیستن در جامعه امروز برای هر فردی شکل گرفته است. نیم قرن پیش رانندگی نه تنها نوعی ضرورت نبود بلکه نوعی مهارت تشریفاتی بود که تنها گروههای خاصی از جامعه، با آن آشنایی داشتند. رانندگی صرفا به معنای کار با اتومبیل نیست، رانندگی به معنای نوعی دانش فرهنگی است که مجموعهای از هنجارها، قابلیتها و مهارتهای اجتماعی و فرهنگی را با خود دارد. انسان ایرانی امروز «راننده» است؛ یعنی میتواند با وسیله نقلیه پیشرفته با سرعت بالا و در مسیرهای طولانی برای هدفهای گوناگون اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی حرکت کند. «انسان راننده» انسانی است که در دو پناهگاه زیست میکند. خانهای که ثابت هست و اتومبیلی که سیار هست. در جامعه اتومبیلی آدمها، روابط اجتماعی، خانوادهها، تجارت، بازرگانی، سیاست، امنیت و مقتضیات زندگی به شیوهای تنظیم شده است که انسانها به صورت سیال و با سرعت بالا در آن دائما جابهجا میشوند. از این رو، وقتی که از جامعه ایران به عنوان «جامعه سیار» یا «جامعه سفر» صحبت میکنیم باید به خاطر داشته باشیم که این جامعه زیرساختهای خود را با جامعه اتومبیلی هماهنگ کرده است. بسط تأثیرات اتومبیل در جامعه موضوع سخن ما در اینجا نیست، اما باید یادآوری کنیم که انسان امروزی در ایران ناگزیر است متناسب با جامعه اتومبیلی، دانشهای اتومبیلی را بیاموزد نه تنها قوانین و مقررات راهنمایی و رانندگی و نه تنها شیوههای تعمیر و نگهداری اتومبیلها، بلکه باید کل نقشه اقتصاد، سیاست، سرزمین و جامعه را بر اساس وجود اتومبیل از نو برای خود بازتعریف کند. ۳. سفر در جامعه ما نه تنها انسان ایرانی را تحت تأثیر قرار داده است بلکه مجموعه وسیعی از نهادهای سفر را نیز ایجاد کرده است. این روزها صحبت کردن از «صنعت گردشگری» امری عادی است و بخشی از گفتوگوهای روزمره ما را به خود اختصاص میدهد. سفر در جامعه ما مجموعهای از نهادهای تمدنی جدید را ایجاد کرده است. ما اکنون در جامعهای زندگی میکنیم که معیشت ما، از راه سفر تأمین میشود. میلیونها نفر برای فروش کالاهای خود به مسافران یا برای ارائه خدمات گوناگون به مسافران درگیر فعالیتهای شغلی هستند. از این رو، وقتی امروزه از «سفر» سخن میگوییم باید به خاطر داشته باشیم که این واژه بار معنایی کاملا متمایز از آنچه بطور تاریخی داشته، پیدا کرده است. «سفر» در جهان امروز نام دیگری از زندگی و جامعه است. انسان و جامعه ایرانی امروز در جهان مسافر، سرگردان شده است. او ناگزیر است که سفر کند، تا بتواند در قرن بیست و یکم به عنوان انسان و جامعه قرن بیست و یکمی زندگیاش را سامان دهد. اما در عین حال باید به خاطر داشت که اگر سفر در گذشته با اشکال گوناگونی از مخاطرات، ناامنیها و رنجها روبرو بود، سفر در جامعه امروز نیز اشکال گوناگونی از ریسکها و مخاطرات را ایجاد کرده است. ما ناگزیریم در «جامعه مسافر» زیست کنیم و به همین دلیل ناگزیریم که نسبت به «جامعه مسافر» آگاه باشیم و مسألههایی که «جامعه مسافر» برای ما ایجاد میکند را بشناسیم. ما همان میزان که از مزایا و امکانهای جابهجاییهای مکرر و منظم برخوردار هستیم به همان میزان نیز، این جهان جابهجا شونده و جامعه مسافر برای ما معایب و مشکلات گرانباری ایجاد کرده است. کشته شدن سالیانه ۱۶ هزار مسافر در جادهها و زخمی شدن صدها هزار انسان و خسارتهای مادی پرشماری که تصادفات جادهای ایجاد میکنند تنها بخش کوچکی از مخاطراتی است که «جهان جابهجا شونده» برای ما ایجاد کردهاند. مسافرت البته آسانتر و امنتر از گذشته شده است و زندگی ما به سفر گره خورده است. اما هویتهای سیار و سیال با اشکال پیچیدهای از نارآمیهای درونی روبرو هستند. به تعبیر «پیتر برگر» ما امروز با نوعی «ذهن بیخانمان» درگیر شدیم.
خانه بهدوشی انسان امروز، بسیاری از ارزشهای تاریخی و فرهنگی را که در جامعه ایستا و در حال سکونِ پیشین بود را از بین برده است. انسان امروزی کمتر با حافظه بلندمدت اجداد پیشین خود زندگی میکند. ما مدت کوتاهی در نقطه خاصی از جهان متوقف میشویم تا بتوانیم حافظه فرهنگی و خاطرات ماندگار را شکل بدهیم. بسیاری از باهمبودنهای پیشین در نتیجه جابهجاییهای امروزی از میان رفتند. ما تنها نوستالژیهایی از زندگیهای باثبات در کتابها، فیلمها و موسیقیها داریم. اما در واقعیت، زیستن در آن جامعه نسبتا با سکون، به پایان رسیده است.