علوم انسانی علمِ اَعلاست

مصاحبه با دکتر مصطفی شهرآئینی

مصاحبۀ امروز مرکز «ترویج علوم انسانی» با یکی از شخصیت‌های دغدغه‌مند در حوزۀ فلسفه است؛ دکتر مصطفی شهرآئینی مترجم آثار فلسفی و عضو هیأت علمی گروه فلسفه دانشگاه تبریز می‌باشد که در زمینۀ انتقال و آموزش مفاهیم فلسفی به زبان فارسی و چگونگی بیان آن، بسیار حساس است . وی پویایی فلسفه را منوط به پویایی زبان فارسی می‌داند و معتقد است مادامی‌که متون تخصصی علمی به زبان اصلی مخاطبان نوشته نشود، نمی‌توان انتظار داشت که رشتۀ فلسفه در ایران بومی و درک‌پذیرتر شود.

ترجمه آثاری چون دکارت نوشته جان کاتینگهم، جلد چهارم تاریخ فلسفه راتلج، طرح اجمالی فلسفه اسپینوزا نوشته ارول هریس، در جست‌وجوی امر قدسی، گفت و گوهای رامین جهانبگلو با سید حسین نصر از جمله ترجمه‌‌های ارزشمند ایشان می‌باشد. برای آشنایی بیشتر با نقطه نظرات این مترجم و استاد دانشگاه، با ما همراه باشید:

  • آقای دکتر شهرآئینی لطفا در مورد رشتۀ تحصیلی دبیرستان و دانشگاه خودتان توضیح بفرمایید:

رشتۀ تحصیلی من در دبیرستان، «فرهنگ و ادب» بود و در دانشگاه تهران در رشتۀ فلسفه پذیرفته شدم. پس از آن در مقطع کارشناسی ارشد در همان رشته مشغول به تحصیل شدم. ۵سال بعد یعنی در سال ۸۲ مقطع دکتری را آغاز نمودم و پس از گذشت چند سال، از اعضای هیئت علمی دانشگاه تبریز شدم.

  • آقای دکتر ممنون می‌شویم اگر برای مخاطبان قَدری از سوابق اجرایی خود بفرمایید:

در سال‌های کارشناسی ارشد در آموزش و پرورش به صورت حق التحریر به تدریس پرداختم. از سال ۷۲ در بنیاد حکمت صدرا به مدت یک سال به عنوان مترجم و ویراستار مشغول به کار شدم. پس از آن، از اواخر سال۸۰ از «بنیاد حکمت صدرا» به مرکز «گفت‌وگوی تمدن‌ها» منتقل شدم. از سال ۸۰ تا سال ۸۴ به عنوان کارشناس گروه، مترجم، ویراستار و دبیرگروه مشغول به کار بودم. سپس در مقطع دکتری به تحصیل پرداختم و به کار علمی حرفه‌ای مشغول شدم.

  •  لطفا برای مخاطبان ما توضیح دهید که چه عوامل و شرایطی شما را به علوم انسانی علاقه‌مند ساخت و به فلسفه پیوند زد؟

از آنجا که در دبیرستان ما اطلاعات کامل و تفصیلی در مورد رشته‌های دانشگاهی نداشتیم، غالبا دانش‌آموزان بر اساس شنیده‌های عمومی برای انتخاب رشته اقدام می‌کردند، من نیز زمان انتخاب رشته شناخت کافی بر روی رشته‌های علوم انسانی و حتی رشتۀ فلسفه نداشتم ولی از مقطع لیسانس به بعد با تمام جدیت به فلسفه علاقه‌مند شدم، زبان انگلیسی را آموختم و زمانی‌که سطح زبانم را ارتقا دادم، توانستم متون فلسفه را به زبان اصلی بخوانم.

  • جایگاه فعلی علوم انسانی در ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ نقاط ضعف و قوت علوم انسانی در ایران چیست؟

من بر این عقیده‌ام که علوم‌انسانی در ایران مغفول واقع شده‌است. بی توجهی به علوم انسانی، بی توجهی به ریشۀ درخت است و این ساده اندیشانه است که فرض کنیم تنها در صورت مراقبت از میوه‌های درخت است که می‌توانیم همواره میوه‌های سالم و مطلوب برداشت کنیم. در حالی‌که با حفاظت از ریشۀ درخت است که ثمرۀ سالم و پُربار به دست می‌آوریم.
من از اینکه از ابتدا علوم انسانی را برگزیده‌ام و در این راه مشغول بوده و هستم، مفتخرم. هرچند این حوزه درد دل‌ها و گرفتاری‌های بسیاری هم دارد که در جای خود گفتنی است ولی این گرفتاری‌ها از شیرینی این حوزه نمی‌کاهد.

  •  رشته فلسفه در ایران، هنوز جایگاه اثرگذار خود را نیافته و عموم مردم در برخورد با دانشجویان این رشته پیش از هرچیز می‌پرسند: «چرا فلسفه خواندید؟!» شما چه پیشنهادی برای ارتقای فلسفه در ایران دارید؟

به این پرسش از دو زاویه می‌توان پاسخ داد:

الف) به طور کلی علوم انسانی چه ارتباطی می‌تواند با جامعه داشته باشد؟
ب) در شرایط حاضر و در وضع موجودی که ما در آن به سر می‌بریم، علوم انسانی می‌تواند چه ارتباطی با جامعه برقرار کند؟

نسبت علوم انسانی با دیگر علوم، نسبت ریشه با تنه و میوه‌هاست.من همیشه استعارۀ درخت دانش «دکارت» را برای خود الگو قرار می‌دهم. دکارت معتقد بود متافیزیک ریشه است و فیزیک تنه است و طب و مکانیک و اخلاق سرشاخه‌ها هستند که البته این دسته‌بندی مطابق با زمان دکارت است. در این طبقه‌بندی متافیزیک همان فلسفه است که ریشۀ علوم دیگر محسوب می‌شود.
ولی گذشته از همۀ این‌ها وضعیت فعلی علوم انسانی در ایران مصداق این بیت مولانا است:

“سینه خواهم شرحه شرحه از فراق”

در فرهنگ ما از دیرباز این اعتقاد وجود داشته که وقتی می‌خواهیم برای کسی آرزوی خیر کنیم می‌گوییم: دکتر شوی! یا به فرزندان خود می‌گوییم ان شاءالله در آینده مهندس شوی! این نوع نگاه به علوم از دیرباز وجود داشته و مردمان ما، اوج موفقیت و پیروزی را پزشک و مهندس شدن، می‌بینند. در حوزۀ علم و دانش توفیق یافتن صرفا به معنای پزشک و مهندس شدن و ثروت اندوزی است.
تلقی بنده این است که به موفقیت رسیدن به معنی ثروتمند شدن و پول پارو کردن از طریق رشتۀ تحصیلی نیست. «توسعۀ مدنی» در جامعه «توسعۀ اندیشه‌ها» است، نه توسعۀ ابزار و وسایل! توسعۀ نوع دوم را با پول می‌توان ایجاد کرد ولی توسعۀ مدنی در ذهن محقق می‌شود.

در آموزش و پرورش متاسفانه به علوم انسانی توجه نمی‌شود. این در حالی‌است که علوم انسانی یک امر مادام العمر است. ما از آموزش صحیح و خلاق به معلمان غافلیم. زمانی‌که معلم استخدام می‌شود تا ۳۰ سال یک کار تکراری انجام می‌دهد و دغدغۀ جدی جهت ارتقای دانش معلمان وجود ندارد.

ما نباید فراموش کنیم که علوم انسانی علم اَعلا و علم الروح است، پس اهمیت این علم بیش از این‌هاست، اما معلمان علوم انسانی که من نیز یکی از آن‌ها هستم، متاسفانه در مدرسه جدی گرفته نمی‌شوند. در مدارس کشور «ورزیدگی روح و ورزیدگی جسم» محلی از اعراب ندارد و بیشتر علوم ریاضی و تجربی جدی گرفته می‌شوند.

گلایۀ دیگرم از انتشاراتی‌های حوزۀ علوم انسانی است. مشتقات عوم انسانی باید در دسترس همگان به سهولت قرار گیرد. ناشران و کتابخانه‌های ما باید این امکان را داشته باشند که آثار علوم انسانی را به وفور در اختیار مدارس قرار دهند و مدارس نیز در اختیار دانش‌آموزان بگذارند.

این درحالی است که واقعیت به نحو دیگری است؛ جای تاسف دارد که کتابخانه‌ها در زمینۀ علوم انسانی «مصیبت‌کده» است و جای خالی نشریات به روز ادبی_اجتماعی در کتابخانه‌ها محسوس است.
این مسئله شایان ذکر است که ما تا به امروز نخواسته‌ایم علوم انسانی به جایی برسد. نه آنکه علوم انسانی نتوانسته رشد و توسعه یابد بلکه جامعه نخواسته‌است!

ما اگر از ابتدای انقلاب تا به امروز فلان مقدار هزینه را برای علوم انسانی کرده باشیم، بعد از گذشت چهل سال باید انتظار ارتقا و توسعه این علم را داشته باشیم، اما اگر این هزینه برای علوم انسانی بسیار محدود و ناچیز باشد متعاقبا نباید انتظار خروجی داشت.

برای خواندن ادامۀ این مصاحبه ما را در پُست‌های بعدی دنبال کنید…

2 دیدگاه دربارهٔ «علوم انسانی علمِ اَعلاست»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

به بالای صفحه بردن