ادامه گزارش نشست:
پدر من، ابوالقاسم بختیار، همیشه از ما انتظار داشت که همچون خودش در حرفۀ پزشکی تحصیل کنیم و در همین زمینه مشغول به کار شویم. ولی از آنجا که من علوم تجربی را برای تحصیل انتخاب نکردهبودم، نمیتوانستم حرفۀ پدرم را ادامه دهم. از همین روی تصمیم گرفتم که کتاب طب ابوعلی سینا را ترجمه کنم.
من با خود فکرکردم که اگر ابوعلی سینا که در مغرب زمین برای مردم شناخته شده است را ترجمه کنم و شناخت مردم نسبت به این شخصیت علمی و فرزانه را افزایش دهم، سبب آشنایی بیشتر مردم غرب با اسلام و ایران میگردد. و در نهایت این کتاب ارزشمند را ترجمه کردم.
من با ترجمه جدید قرآن بینش تازهای به دست آوردم. من از قرآن و آیات الهی پرسشگری را آموختم.
سوال کردن خلاقیت و مهارت تفکر انتقادی میآورد و مسیری را روشن مینماید. چون من اعتقاداشتم که کل قرآن باید در کتاب سیره زندگی پیامبر بیاید، در نهایت یک کتاب آموزشی سی جلدی برای دانشآموزان هشت تا دوازده سال تالیف کردم.
از آنجا که یکی از مهمترین استراتژیهای این کتاب پرورش تفکر انتقادی در خوانندگان است، در هرفصل از کتاب، بخشی از زندگی پیامبر به انضمام آیاتی از قرآن آورده شده است و در پایان هر فصل از خواننده و دانشآموز خواسته میشود که با تفکر در زندگی پیامبر و آیات قرآن، پرسشگری کند. در حال حاضر بر اساس دپارتمان آموزشی آمریکا، در چها ایالت آن کشور این کتاب به کودکان آموخته میشود.
از طرف دیگر من در آمریکا که بودم با سنیهای بسیاری ارتباط داشتم، در نتیجۀ این ارتباط پی بردم که اهل سنت بیشتر پایبند به احادیث هستند، از همین روی من کتابی نوشتم به نام سنت قرآن.
در این کتاب به آیاتی از قرآن اشاره کرده ام که با «قل» شروع میشود و به عقیدۀ من قرآن بیش از احادیث و روایات میتواند قابل استناد باشد.
خانم دکتر لطف کنید کمی از فعالیتهای خود در آمریکا بعد از ماجرای ۱۱سپتامبر بگویید:
من در سال ۱۹۸۸ که از ایران به آمریکا رفتم با حجاب اسلامی (روسری) رفتم. وقتی وارد هواپیما شدم من تنها کسی بودم که روسری بر سر داشتم و باعث جلب توجه و ایجاد ترس در مسافران شدم. در آن لحظه احساس کردم که حجاب کنونی من برخلاف فلسفۀ حجاب است. دستور حجاب با هدف منع جلب توجه نازل شده ولی حجاب من در آن زمان اتفاقا جلب کنندۀ توجه بود. به همین دلیل من روسری از سر برداشتم.
در آخر اینکه من در مقطع کارشناسی ارشد به دانشگاه که میرفتم استاد یک نوع از مشاوره گروهی که ریشۀ عرفانی داشت را به ما معرفی کردند. برای من جالب بود که از این شیوۀ مشاورۀ گروهی بیشتر بدانم. به همین خاطر به انتشارات کازی رفتم و سه کتاب با همین موضوع خریداری کردم. پس از آشنایی بیشتر بااین حوزه چند کتاب در همین زمینه نوشتم.