موضوع: مفهوم روش در آموزش علوم انسانی
سخنران: وحید تمنا
همایش: نقش علوم انسانی در توسعه پایدار
خدمت همکاران گرامی سلام عرض میکنم.
من در آغاز سخن پرسشهایی را که از سخنرانی خانم دکتر رستگار برایم ایجاد شد، عنوان میکنم و بعد از آن به ادامۀ بحث میپردازم.
آیا حرفها و توصیههای خانم رستگار امکان پذیر و شدنی است؟ آیا فرصتی وجود دارد که ما معلمان سر کلاس درس و با وجود زمان محدودِ کلاسها شرایطی را فراهم کنیم که فهم ادبی برای دانشآموزان صورت بگیرد؟
آیا سر کلاس درس بیشترین دغدغۀ شما این نیست که تا آخر سال تحصیلی کتاب درسی را تمام کنید، سؤال تستی و کنکوری برای دانشآموزان حل کنید، خواستههای مدیر مدرسه را عملیاتی کنید؟
باوجود همۀ این کارها چطور میتوان به فهم ادبی دانشآموز کمک کرد؟ مطالبی که خانم دکتر رستگار مطرح کردند در راستای مفاهیم ویترینی است؟ یا واقعاً قابل اجرا است؟
همه ما به خوبی میدانیم که در کلاسهای درس عملاً این اتفاق محقق نمیشود، ولی حالا میخواهم از زاویه دیگری به قضیه نگاه کنم؛ اگر همیشه قرار باشد که شرایط را بهانه کنیم هیچوقت امثال فردوسی پرورش نمییافتند.
من از سخنان آقای دکترکرامتی مقدم بسیار لذت بردم به ویژه آنجاکه ایشان به حمله اعراب به ایران اشاره کردند. شما تصور کنید ۲۰۰ سال اعراب بر زبان ما و فرهنگ ما تسلط داشتند؛ ۲۰۰ سال زمان کمی نیست تقریبا معادل با ۴ عمر مفید است. حال درنظر بگیرید که در چنان شرایطی که زبان عربی به زبان رسمی مردم بدل شده و بر جامعه حاکم شده بود، شاعر دغدغهمند و روش مندی همچون فردوسی ظهور میکند.
پس اگر از این زاویه به موضوع بنگریم سخنان خانم دکتر رستگار صحیح است. ما وظیفه داریم که با وجود همین شرایط درک ادبی و فهم ادبی را میسر کنیم.
من مثالی میزنم که موضوع روشن شود. همه ما معلم بوده و چنین موضوعی را تجربه کردهایم یا شاهد آن بودهایم؛ دانشآموزی سر کلاس درس به دلیل آنکه نتواسته به سؤال معلم خود پاسخ دهد از سوی معلم عتاب میشود: «معلمهای قبلی به تو چه چیزی یاد دادهاند؟ نمیخواهم اسم معلمتان را بدانم ولی گویا سالهای قبل هیچ چیزی به تو یاد ندادهاند!» و حرفهایی از این قبیل.
چنین روش ها و سرکوفتهایی نشان از گذشتهگرایی ما معلمان دارد. اگر همیشه نگاهمان رو به ضعف و کمبودهای گذشته باشد هرگز از بین ما فردوسی دیگری سر بر نخواهد آورد. قرار نیست ما همیشه تحت تأثیر شرایط و تسلیم وضعیت موجود باشیم.
از این مقدمه که بگذریم، به موضوع اصلی بحث خود یعنی «مفهوم روش در آموزش علوم انسانی» میرسیم.
از سال گذشته که برای برگزاری همایش به مشهد آمدیم تا به امروز که مجددا در خدمت شما هستیم، در شهر تهران ۲۱همایش برای فرهیختگان و معلمان علوم انسانی برگزار کردهایم. همه این همایشها با استقبال خوبی مواجه شده و این برای ما مایۀ افتخار است. اینها نشان میدهد که در سالهای اخیر توجه به علوم انسانی افزایش یافته است.
مدارس تیزهوشان موظف شدهاند که حتماً یک کلاس علوم انسانی دایر کنند. این قبیل اقدامات حتی اگر زوری هم باشد، دلگرمکننده است.
همچنین آموزش و روش ما معلمان و کنشگرانی که در حوزۀ علوم انسانی فعالیت داریم درمقایسه با معلمان ریاضی و تجربی از کیفیت پایینتری برخوردار است. به طور مثال معلمان ادبیات در سال دوازدهم اصرار دارند که بیشتر مباحث حفظی است و از دانشآموزان میخواهند که لغات کتاب درسی را به صورت خودخوان بیاموزند و در بخش املا هم به بیان چند نکته بسنده میکنند و مابقی را به دانشآموز میسپارند. چراکه فرصتشان محدود است و باید با دانشآموزان روی نکات تستی کار کنند.
معلمان تاریخ هم کل درس خود را حفظی میدانند. جامعهشناسی نیز به همین قرار است. متأسفانه ما معلمانِ علوم انسانی در کلاس درس ابزار آموزش نداریم و برای ما روش آموزش مفهوم دیگری دارد. معلمان تجربی و ریاضی برای آموزش موضوع درس ابزارهای متعددی در اختیار دارند ولی تنها ابزار معلم علوم انسانی، «کلمه» است. این مسأله ضعف ما در رشته علوم انسانی است پس ضروری است که بر واژگان مسلط شویم تا بتوانیم آن «کلمه» را در ذهن دانشآموز به یک ابزار تبدیل کنیم.
من دیپلم ریاضی دارم و سال آخر در کنکور علوم انسانی شرکت کردم. آن زمان که دبیرستانی بودم معلم درس شیمی مدرسه، ما را به آزمایشگاه نمیبرد هرچه التماس میکردیم که ما را به آزمایشگاه ببرد، نمیپذیرفت. استدلال او این بود که اگر شما را به آزمایشگاه ببرم و مثلا بِشِر را به شما نشان دهم دفعۀ بعدی شما بخاری را با بِشِر اشتباه میگیرید! این استدلال معلم ما بود و یک سال تحصیلی با همین بهانه ما را از تجربه کردن مفاهیم علمی محروم ساخت.
حالا ما معلمهای رشته علوم انسانی آزمایشگاه نداشته و ابزاری جز «کلمه» در اختیار نداریم. ما سر کلاس به جای حرف زدن صرف باید فضایی را ایجاد کنیم که دانشآموزان بدون ترس و تردید پرسشگری کنند؛ منظورم از پرسشگری به معنای پرسشگری سقراطی نیست. باید به دانشآموز یاد دهیم که از سؤال کردن نترسد. ما معلمها لازم است که خودمان را نیز بسنجیم؛ بسنجیم که تا چه اندازه روی کلمات و انتقال مفهوم تسلط داریم.
در ضمن در این رابطه نمیتوانیم شعار دهیم که کلاسهای درس ما باید بهگونهای باشد که دانشآموزان ما فعالانهتر عمل کنند. حقیقت این است که ما ابزاری در دست نداریم. پس با کدام ابزار میخواهیم دانشآموز را جذب کنیم؟
اگر انتظار دارید که توسعه پایدار شکل بگیرد باید در ذهن دانشآموز این تصور اشتباه را که “علوم انسانی حفظی است” خط بزنید. برای تحقق این امر ما معلمها نباید در کلاس با موضوع درس، حفظی برخورد کنیم و دروس علوم انسانی را به سطح حافظهای تقلیل دهیم.