موضوع: تحلیل جامعهشناختی گسست ساختاری دانشگاه از جامعه
سخنران: مجید حیدری چروده
همایش: نقش علوم انسانی در توسعه پایدار
آیا آموزش عالی در حوزۀ علوم انسانی توانسته در کشور ما اثرگذار باشد یا خیر؟
پاسخ من به این سؤال منفی است.
برای پاسخدهی به این سؤال من چند مقاله مطالعه کردهام؛ یکی از این مقالهها نوشتۀ خانم زینب فاطمی امین، دانشجوی دکتری دانشگاه فردوسی مشهد بوده که سال ۹۱ در مجلۀ دانشگاه فردوسی مشهد به چاپ رسیده است.
در این مقاله حدود ۱۵ کشور را مورد بررسی قرار داده و میزان توسعهیافتگی آموزشی، توسعهیافتگی اقتصادی و توسعهیافتگی اجتماعی این چند کشور را سنجیده است. سپس رابطه بین آنها را به لحاظ آماری محاسبه کرده است. در این پژوهش به این نتیجه رسیده که توسعهیافتگی اقتصادی و اجتماعی بر روی توسعهیافتگی آموزشی تأثیر داشته و متقابلاً توسعهیافتگی آموزشی بر توسعهیافتگی اقتصادی و اجتماعی اثرگذار است، ولی شدت رابطه را که بنگریم بین ۱۵ تا ۴۳ درصد در نوسان است. در روش تحقیق کیفی زمانیکه رابطه تام و تمامی بین دو متغیر برقرار نیست باید پژوهشگر به میدان مطالعه برود و مواردی که استثنا هستند را بررسی کرده و چرایی آنها را تحلیل نماید.
حال باتوجه به آنچه گفته شد جامعه ما از آن مواردی است که طبق پژوهشها میان نظام آموزش عالی (به ویژه در رشته علوم انسانی) و نظام اقتصادی آن ارتباطی وجود ندارد.
من نظام آموزش عالی را به شکل یک سیستم مینگرم که درون داد، فرایند و برونداد دارد. میخواهم این سه بخش آموزش عالی را تحلیل کنم. آیا نظام آموزش عالی در رشتههای علوم انسانی «درونداد» مناسبی دارد؟ یعنی کسانیکه به این رشتهها راه مییابند شایستگی، استعداد و هوش لازم را دارند؟ که در مرحله «فرایند» نظام آموزش عالی روی استعداد و توانایی آنها کار کند و آنها را برای اشتغال به دستگاههای مختلف ارجاع دهد؟
درونداد
۱)ورودی نظام آموزش عالی برای رشتههای علوم انسانی ایراد دارد. مطالعات گسترده و بینالمللی تیمز و پرلز این ادعا را ثابت میکند. از سال ۱۹۹۵ این پژوهش صورت گرفته و نتایج آن برای اطلاع عموم منتشر شده است. نتایج این پژوهش نشان داده که دانشآموزان ایرانی در پایه چهارم ابتدایی و هشتم در آزمون سواد ریاضی، سواد علوم و سواد خواندن فارسی در بین ۵۰ تا ۸۰ کشور موردِ بررسی، در دهک آخر قرار دارند. در مقیاس ۳۰۰ تا ۸۰۰ میانگین رتبه دانشآموزان ایرانی همواره بین ۳۳۰ تا ۴۲۰ بوده است. در آخرین آزمونی که در سال ۲۰۱۹ گرفته شده متأسفانه میانگین رتبه دانشآموزان ایرانی در مقایسه با سالهای قبل بدتر شده است.
بنابراین دانشآموزان کشور ما در مقیاس بینالمللی در سواد ریاضی، علوم و خواندن فارسی سطح پایینی دارند. «سواد خواندن فارسی» اگر ضعیف باشد کل ورودی دانشآموزان انسانی ما مشکل پیدا میکند.
این تحلیل و پژوهشها وضعیت مایی است که در این جلسه شرکت داریم و همین گروه سنی حاضر در جلسه را توصیف میکند.
۲) در این وضعیت خراب چه کسانی به علوم انسانی وارد میشدند؟
دانشآموزانی که از تحصیل در رشته ریاضی و تجربی محروم مانده بودند و معدل آنها برای ورود به رشته ریاضی و تجربی کافی نبود، به ناچار علوم انسانی را انتخاب میکردند. در نظام هدایت شغلی و تحصیلی هم نگاهی منفی نسبت به رشته انسانی وجود داشت. به عبارت دقیقتر نه تنها میانگین «سواد خواندن فارسی» در دانشآموزان ایرانی ضعیف است، بلکه از بین آنها هم، ضعیفترهایشان به رشته علوم انسانی میآیند.
۳) اغلب دانشجویان رشتههای علوم انسانی در رشتهای پذیرفته شده و مشغول به تحصیل هستند که به طور میانگین انتخاب سی تا چهلام آنها بوده است. پس کلاسی که در آن حاضر شده علاقه اول و منبع انگیزه و اشتیاق آنها نیست. پس بیشتر دانشآموزان به رشتهای که میخوانند، علاقۀ چندانی ندارند.
فرایند
حال اگر ما بهترین تحلیل و «فرایند» را بر روی این «درونداد» یا «ورودی» اعمال کنیم، نتیجه مطلوبی به دست نخواهد آمد. وقتی ورودی مشکل دارد نمیتوان انتظار یک خروجی رضایتبخش داشت.
۱)علاوه بر «ورودی» یا «درونداد» مرحلۀ «فرایند» نیز دچار مشکل میباشد. کافی است سری به بنگاههای پایاننامه نویسی بزنیم تا بفهمیم چه تعداد دانشجو و فارغالتحصیل دانشگاهی برای دیگر دانشجویان مقاله و پایان نامه مینویسند. این مسأله نشان میدهد «فرایند» دچار مشکل است که این تعداد پایان نامه دوباره به خود دانشگاه برمیگردد.
۲)همچنین دانشجویانی که بدون علاقه و استعداد وارد دانشگاه میشوند در ارزشیابی اساتید نقش دارند و در پایان هر ترم تحصیلی باید نظر مکتوب خود را نسبت به اساتید اعلام کنند. یعنی این دانشجویان ضعیف باید به استاد خود نمره بدهند و دانشجوی ضعیف استاد را شبیه خودش میکند.
۳) در این نظام معیوب دانشگاهی همان افرادی که در دوران مدرسه سطح سواد خواندنشان پایین بوده و در دوره متوسط دوم به دلیل معدل پایین به علوم انسانی آمده و در دانشگاه هم در رشته مورد علاقه خود قبول نشده و علاقه چندانی به رشته تحصیلیاش ندارد، در نهایت استاد دانشگاه میشود.
خروجی
تا اینجا «درونداد» را بررسی کردیم و در مورد «فرایند» هم سخن گفتیم، حال میخواهم خروجی این نظام آموزشی را بررسی کنم.
خروجی نظام آموزشی ایران همه ما هستیم. ماییم که نظام آموزشی را خراب کردهایم و از توسعه واماندهایم. کسی از بیرون این کار را نکرده است.
ما در بین ۹۰ کشور توسعهنیافته و در حال توسعه مقام اول مهاجرت مغزها را داریم. شما حرفهای قبلی من را به یاد بیاورید، افراد باهوش و مستعد که همان ابتدا به رشتههای ریاضی و تجربی رفتند و آنها که امکان ورود به ریاضی و تجربی را نداشتند به علوم انسانی آمدند، حال از میان آنها هم افرادیکه باهوشتر و خلاقتر هستند، به کشورهای دیگر مهاجرت میکنند.
متأسفانه درکشور ما سالانه ۱۵۰ هزار تا ۱۸۰هزار فرار مغزها داریم. ۵۱% از تحصیلکردگانی که در کشور میمانند هم بیکارند؛ آن ۴۰% مابقی هم اشتغال غیر مرتبط دارند و در راستای رشته تحصیلی و تخصص خود کار نمیکنند.
خروجی این نظام آموزشی این شده که کسیکه بتواند مقالهای بنویسد که در مجلۀ تخصصی چاپ شود_یعنی چیزی بنویسد که برای عامه مردم قابل فهم نباشد_ امتیاز بیشتری کسب میکند. اگر بتواند مقاله خود را به زبان انگلیسی بنویسد که هیچکسی نتواند آن را بفهمد، بیشترین امتیاز را میگیرد. بااین اوصاف هر استادی ترجیح میدهد مسأله اجتماعی جامعۀ خود را به زبان انگلیسی بنویسد تا امتیاز علمی بیشتری دریافت کند. این درحالی است که اگر با خودمان صادق باشیم طبق آزمون تیمز و پرلز سواد خواندن فارسی ما ضعیف است پس چطور میخواهیم یک مسأله اجتماعی و یک موضوع تخصصی را به زبان انگلیسی بخوانیم؟
حالا شما قضاوت و تحلیل کنید که آیا این نظام آموزشی با شرحی که بر آن رفت میتواند از مشکلات جامعه بکاهد؟
آیا این نظام آموزشی میتواند ما را به توسعۀ اقتصادی و اجتماعی برساند؟
تنها نکته امیدبخش در این میان آن است که اگر در جامعه یک سیستم وجود داشته باشد که قابلیت خود درمانی دارد، همان نظام آموزشی است. یعنی لازم است یک نفر از همین نظام آموزشی نقد کند، «هست»ها را به چالش بکشد، رنج بکشد و برای این نظام آموزشی بگرید.