خلقت
- کارگاه: نگاه عرفانی به خلقت و عاشورا
- سخنران: دکتر عصمت اسماعیلی
- همایش: ارتقای روش تدریس دبیران سمنان
ممکن است خیلی اوقات دانشآموزان از شما بپرسند شعری که وزن و قافیه و آرایههای ادبی را ندارد، چطور میتوان نام «شعر» بر آن گذاشت؟
پس سؤال اینجاست که شعر شعریت خود را از کجا به دست میآورد؟ چه عاملی باعث میشود که ما نوشتهای را نظم و نوشتهای را شعر مینامیم؟
همه شما عزیزان میدانید که آنچه کلام و زبان را تبدیل به ادبیات میکند، تخیل است. بیشک تعریف شفیعی کدکنی را شنیدهاید که میگوید: «شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل در زبان آهنگین است.» برخی از منتقدان ادبی معتقدند که عاطفه نیز زیر مجموعۀ تخیل قرار میگیرد. تخیل یعنی چیزی که وجود ندارد ولی ما به شکل انتزاعی میتوانیم آن را در ذهن بیاوریم. حال اینکه این موضوع خارج از ذهن ما امکان پذیر است یا خیر؟ مبحث دیگری است.
ما در منطق تخیل امکانپذیر را از تخیل امکانناپذیر جدا میکنیم و نام یکی را اغراق و نام دیگری را قوۀ تخیل میگذاریم. این موضوع در جلسه امروز ما نمیگنجد ولی آنچه میخواهم بگویم این است که عنصر عاطفه را نیز میتوان ذیل عنصر تخیل قرار داد. عنصر اصلی که زبان را به شعر تبدیل میکند عنصر تخیل است. به عبارت سادهتر زبان با عنصر تخیل، ادبیات را شکل میدهد.
اگر برای دانشآموزان خود اینگونه جا بیاندازیم که آرایههای ادبی پوشیده هستند. ما در ابتدا آرایههای ادبی را نساختیم که بعد آن را در شعر بیاوریم؛ شعر از عنصر تخیل استفاده کرد، سپس ادیبان و فرهیختگان عرصۀ ادب به آنچه از ذهن آدمی تراوش کرده و در شعر بروز پبدا کرده نامهای مختلف نهادهاند. چه اسم فلان آرایه مراعاتالنظیر گذاشته میشد و چه این نام نهاده نمیشد، من کار خودم را میکنم؛
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
بنابراین شعرها با علم بر آرایههای ادبی گفته نشده است، بلکه شعرها در طول تاریخ ادبیات سروده شده و بعدها آرایههای ادبی از دل آنها استخراج شدهاند.
حال میخواهم سراغ آرایۀ تلمیح بروم و دراین باره به گفتوگو بپردازیم. همانطور که میدانید تلمیح از صنایع بدیع است. ولی من به شما میگویم یک پای آرایۀ تلمیح در صنایع بیان است. اصل و اساس همه اشعار، خارج کردن کلمات از واقعیت و بُردن به دنیای مجاز است. به قول شفیعی کدکنی شعر همان رستاخیز کلمات است.
حال اگر قرار باشد که دانشآموزمان را گیج نکنیم و به گونهای طبقهبندی کنیم که یادگیری و فهم آن برایش آسان باشد، تلمیح را در دستۀ صنایع بدیع قرار میدهیم، اما واقعیت این است که اینطور نیست. حداقل ما معلمها میدانیم که دستهبندیها از این قرار نیست. برای شما توضیح خواهم داد که چرا نمیتوانیم آرایۀ تلمیح را صرفا در دستۀ صنایع بدیع قرار دهیم؟
آنچه شاعر میکوشد که با وام گرفتن از دنیای غیر قاموسی واژگان به شما منتقل کند در واقع ارتباطی است که بین ذهن خودش و یک موضوعی اتفاق افتاده و با آوردن یک واژه میخواهد ما را به آن موضوع وصل کند. به طود نمونه من اگر بخواهم سبز قدمی چیزی را به شما ثابت کنم از ذهن شما کمک میگیرم یعنی بخشی از آنچه را میخواهم بگویم میسپارم به زمینۀ آگاهی فرهنگی شما؛ با درنظر گرفتن این زمینۀ فرهنگی، برای بیان سبز قدمی، از واژۀ «خزر» استفاده میکنیم.
وقتی کلماتی همچون فرعون، موسی، برادران یوسف در شعر بکار میروند ما به واسطه زمینه فرهنگی خود علت بکارگیری این وازه را متوجه میشویم که به آن در آرایههای ادبی، تلمیح میگویند. تلمیح همان لمحه است؛ گوشۀ چشم داشتن به یک اشتراک معنایی. بنابراین تلمیح از صمیمانهترین صنایع ادبی ما است. چراکه در آرایۀ تلمیح، شاعر به آگاهی شما اعتماد میکند. همچنین جالب است که بدانید تلمیح از ملیترین آرایههای ادبی است. معنای پشت تلمیح باید اشتراک فرهنگی میان یک ملت داشته باشد.
اگر موافق باشید میخواهم یک خاطره دراین رابطه برای شما تعریف کنم: من سه چهار دوره در خارج از ایران ادبیات فارسی تدریس کردهام. من در دانشگاههای سوئد، فرانسه، مجارستان و سوریه زبان و ادبیات فارسی آموزش دادهام. یکی از مفیدترین جزوههایی که من برای این دوره از آموزشهای خود گردآوری کردم جزوۀ داستان خلقت انسان و پیامبران از ابتدا تا دوره پیامبر اکرم بود.
دراین جزوه معروفترین داستانهای دینی و افسانهای که حتی شامل تفسیرهای بنیاسرائیلی میشد را جمعآوری و تنظیم کردم. داستانهایی که در مورد نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و… وجود دارد را گردآوری نمودم و اختلافهایی که از منظر دین اسلام و مسیحیت و یهودیت بین روایت این داستانها وجود دارد را به این جزوه اضافه کردم. مثلا در داستان خلقت یا داستان ابراهیم در دین اسلام اختلافهایی با کتاب مقدس وجود دارد.
در تورات نقل شده که موسی زمانیکه وارد شهر حاکمیت فرعون میشود به همسر خود پیشنهاد میدهد که بهتر است من و تو خودمان را خواهر و برادر معرفی کنیم و چون این دو خود را خواهر و برادر معرفی میکنند، همسر ابراهیم را به همسری پادشاه درمیآوردند و شباهنگام که همسر ابراهیم خلیل را به بستر میبرند آسمان غرش مهیبی میکند بدون آنکه میان این زن و پادشاه اتفاقی بیوفتد آن شب سپری میشود. پس از آن همسر ابراهیم خلیل خود را معرفی میکند و اعتراف میکند که خواهر ابراهیم نیست. این درحالی است که این روایت در قرآن وجود ندارد. از جزئیات که بگذریم این اقدام یکی از مهمترین کارهایی بود که من انجام دادم.
من در سوئد که چنین درسی را با تکیه بر آن جزوه آموزش دادم دانشجویان و حتی دیگر استاد که سر کلاس من حاضر میشدند اعلام کردند که این درس یکی از مفیدترین واحدهایی بوده که پشت سر گذاشتهاند. آشنایی با این مفاهیم و روایتها به فهم عمیقتر و بهتر شعر فارسی بسیار کمک میکند. شما معلمان عزیز هم وظیفه دارید که دانشآموزان خود را با داستانها و روایات پشتِ تلمیح آشنا کنید. این کار باعث میشود که آنها درک عمیقتری از آرایۀ تلمیح پیدا کنند.
واقعیت این است که اگر دانشآموزان افسانهها، اسطورهها، روایتهای دینی و پیامبران الهی را بشناند، لایههای جدیدی از شعر پیش روی آنها گشوده میشود. این مقدمه را عرض کردم تا شما را متوجه اهمیت تلمیح و ارتباط تنگاتنگی که با اعتقادات دینی، فرهنگی و خرافی دارد، کنم.
یکی از معروفترین تلمیحهایی که وجود دارد و در دیوان بسیاری از شاعران ما به آن اشاره شده، موضوع خلقت است؛ هم به روایت توراتی و هم به روایت قرآنی.
تلمیح یک روایت فشرده است. به نوعی تلمیح نوعی ایجاز هم هست. در آرایۀ تلمیح در کوتاهترین زمان ممکن خواننده درگیر وسیعترین و کهنترین داستان یا روایت ممکن میشود. پس تلمیح روایت فشردهای اسن که یک پا هم در ایجاز دارد. در کتاب جامعه شناسی ادبی که آقای پاینده ترجمه کردهاند، ذکر شده که خواننده با صنعت تلمیح شریک معنای کتاب میشود و نویسنده با صنعت تلمیح کلیت را بین خود و مخاطبش برقرار میسازد. برای درک بهتر این مطلب به شعر زیر دقت کنید.
قیاس کردم و آن چشم جادوانه مست هزار ساحر سامریش در گله بود
اگر شما داستان سامری را ندانید این بیت برای شما هیچ معنایی ندارد. با چشم جادوانۀ مستش هزار سامری بود. اگر داستان پشت سامری را ندانید این سؤال برای شما پیش میآید که مگر سامری چه کسی بوده؟ حالا من برا شمایی که نمیدانید توضیح میدهم که سامری چه کسی بوده است. سامری فرد باهوش و زیرکی بوده که فهمیده خاک زیر پای حضرت موسی خاصیت آفرینندگی دارد. در اصل سامری جادوگر است. وقتی به داستان پشت تلمیح نظر میافکنیم متوجه میشویم که «چشم جادوانه» درست است و در نسخههایی که جاودانه نوشته شده اشتباه است. فی المثل در کتاب عبدالرحیم خلخالی این اشتباه صورت گرفته و «جاودانه» نوشته شده است.
حالا وقت آن رسیده که به موضوع خلقت بپردازیم. به نظر شما ما چطور خلق شدیم؟ کن فیکون اتفاق افتاد؟ گفت بشو و شدیم؟
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند
این یک روایت از داستان خلقت است. روایت دیگری هم وجود دارد، مثل این شعر:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
حافظ در دو روایت-غزل هر دو روایت آفرینش شخصی و آفرینش نوعی انسان را بیان میکند. اگر داستان آفرینش را ندانید زیبایی و شکوه این دو غزل را درنخواهید یافت. ضروری است که شما به عنوان معلم و مربی ادبیات فارسی داستان خلقت در کتاب مرصاد العباد نجم الدین رازی را بدانید. اگر تا به امروز هم نخواندهاید دنبال آن بروید و بخوانید.
پس با توجه به آنچه که تا اینجا گفته شد، ما دو نوع روایت از خلقت داریم: