چرا دنیای فلسفه جذاب است؟

اجازه بدهید جذابیت فلسفه را با دورترین خاطره‌ای که در ذهن دارم بیان کنم.

دختری بازیگوش که با مادر خیابان‌ها را به سمت خانه طی می‌کرد، ناگهان ایستاد و به گنجشکی که روی زمین افتاده بود فکر ‌کرد. اینکه چرا مرد؟ چرا خودش گنجشک نیست؟ حالا گنجشک کجا می‌ره؟

همه اینها را از مادر پرسید اما با جواب‌های سربالا،مادر روبرو شد.
این دخترک منم که اولین بار قبل از دوران مدرسه با حیرت فلسفی مواجه شد و درگیر سوالات بی‌پاسخش شد.

من بزرگتر شدم و همراه با آن سوالاتم بیشتر و پاسخ‌ها پیچیده‌تر شد.

نیچه جمله معروفی دارد او می‌گوید: «هرکس چرایی زندگی را یافته باشد با هر چگونگی خواهد ساخت».

چرایی‌ها ما را درگیر بحران‌ها، نارضایتی از زندگی و لحظات، غم‌های بی‌علت، ملال و… می‌کنند. دوران سخت بلوغ را پشت سرمی‌گذاریم و جست و جوی هویت شخصی مبهم‌تر می‌شود.

جذابیت فلسفه در این است که واقعیت‌هایی را در نخستین گام قابل پذیرش می‌کند و بعد با چرایی آنها، شما را به جلو سوق می‌دهد. واقعیتی که گنجشک مرد چون زندگی کرد.

در جریان زندگی، ما با سوالات بسیاری همچون چی خوب است؟ چی بد است؟! چرا بد است؟ چرا خوب است؟

سوالاتی که روزانه با آن سر وکار داریم. فلسفه به شما کمک می‌کند کسی به شما نگوید این خوب است،چون خوب بوده است. بلکه این شما هستید، می‌یابید چرا خوب است؟ چرا بد است؟ مسئولیت شما چیست؟ مسئولیت نداشتن یعنی چی؟

گاهی در میان آمادگی برای امتحان ریاضی به نقطه‌ی خیره می‌شویم و این پرسش را برایمان مطرح می‌شود که

خوشبخت هستیم؟ دوستان من چه کسانی هستند؟ چرا این امور به این صورت هستند؟

همگی به خوبی می‌دانیم که نمی‌توانیم امروز ۵کیلو خوشبخت باشیم و فردا ۶ کیلو به آن بیافزاییم. نمی‌توان خوشبختی و دوستان وفادار بخریم.

نمی‌توانیم رنج‌ها و دردهایمان را در بازاری معاوضه کنیم.

بدشانسی می‌آوریم و پایمان می‌شکند و این بدشانسی یک ماه بعد دیگر بدشانسی تلقی نمی‌شود، با افراد جدید آشنا ‌می‌شویم، نقاشی نیمه‌کاره‌ای را تمام می‌کنیم، کتاب‌های خوب می‌خوانیم و… .

فلسفه در همین مرز باریک بین خوش‌اقبالی و بداقبالی و کشف معنا برای ادامه دادن یاری‌گر ماست.

هر چه بیشتر بخوانیم، هرچه بیشتر با جهان‌بینی‌های مختلف آشنا شویم، یافتن آن معنا آسان‌تر و تحمل دردهایی که حاصل صرف انسان بودن و شکستنی بودن ماست، راحت‌تر است.

ما آدم آهنی نیستیم مجموعه‌ای از عواطف و احساسات فاهمه، تجربه زیسته، آنچه به ارث بردیم و… هستیم.

محدودیت‌هایی که با آن روبرو می‌شویم، اینکه به اجبار به مدرسه می‌رویم ما را با این سوال مواجه می‌کند که آیا آزادیم؟ آزادی چیست؟ تامل در این‌ها همان فلسفه است.

حیرت من در مرگ گنجشک، شروع فلسفه است.

حیرت، و دچار چرایی شدن در هر فرد می‌تواند متفاوت باشد. گاهی زیبایی ما را به حیرت می‌اندازد،

گاهی یک مسئله دینی و گاهی اخلاق در میان چهارراه شلوغ با کودکان کار، گاهی بیماری سخت عزیزی و اندیشیدن به اینکه می‌توان مرگ را پذیرفت یا رنج‌های وی را دید و دم نزد تا کمی بیشتر با ما زندگی کند.

حوزه فلسفه گسترده است و چون چتری همه بخش‌های زندگی ما را در برمی‌گیرد، حتی کسب و کار ما و نحوه معاشرت با اشخاص را.

گاهی با این سوال مواجه‌ایم آیا خودخواهیم که به همکلاسی‌مان برای کمک در درس عربی «نه» گفتیم یا نسبت به وقت خود احساس مسئولیت بیشتری داشتیم.

هر جا به دوراهی برخوردیم به فلسفه محتاجیم که بهترین راه برون رفت از این وضع را نشانمان دهد.

فلسفه به سوالات بی‌پاسخ معروف است، اما در جریان تامل حتما فروغی برای خروج از تاریکی‌هایی نشانمان می‌دهد و امکان تعامل و گفت و گو با دیگران را برایمان فراهم می‌کند.

نکته‌ای که نباید فراموش کرد اینکه ما به عنوان موجودی متفکر در «خلاء» نمی‌اندیشیم، همواره با مطالعه و تجربه‌های موثر می‌توانیم به این تاملات عمق ببخشیم و بار هستی که بر دوش می‌کشیم را سبک‌تر سازیم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

به بالای صفحه بردن