• موضوع نشست: بستههای آموزشی جایگزین کتابهای درسی
• سخنران: محمود امانی طهرانی، مدیرکل سابق دفتر تألیف کتابهای ابتدایی و متوسطه نظری ومشاور علمی سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی
• زمان: ۱۰ اردیبهشت ۹۸
ما در ده سال گذشته شاهد جریانهای جدی و پویایی در باب توليد اسناد آموزشي بودهايم. سند تحول بنيادين، مباني نظري تحول بنيادين، سند مهندسي فرهنگي که در شوراي عالي انقلاب فرهنگي ابلاغ شده، سند توسعه جامع علمي كشور، اسناد برنامه درسي ملي و اهداف دورههاي درسي از جمله اين اسناد هستند.
حال سؤال اينجاست كه آيا اين اسناد به خودي خود اسناد خوبي هستند؟ در دنياي امروز و با ارزشهاي آكادميك موجود، اين اسناد محلي از اعراب دارند؟ پاسخ بسياري از صاحبنظران اين است كه اين اسناد به لحاظ نظري نمره خوبي ميگيرند، اما بلافاصله اين سؤال مطرح ميشود كه اين اسناد در مدارس چه تأثيري دارند؟ اگر ما امروز ميبينيم كه اين اسناد در تغيير حال معلمان و دانشآموزان تأثيري نداشتهاند، ناشي از چيست؟
من معتقدم تأثيرگذاری اين اسناد از راه آگاهسازی تک تک مجريان با بندهاي اسناد، عبور نميكند. بلكه اين اسناد، وقتي در آموزش و پرورش تأثيرگذارند كه بين اين اسناد و مدارس، پل ارتباطي شكل بگيرد كه در نتيجه آن مفاهيم به محصولات مورد نياز مدارس تبديل شوند.
مدرسه نيازمند اين است كه اين اسناد مبناي توليدات آموزشي از جنس بستههاي آموزشي قرار گيرند. براي درک بهتر اين موضوع مثالي ميزنم. اگر شما عملكرد شركت اسباب بازي «لگو» (Lego group نام يک شرکت دانمارکي توليد کننده اسباب بازي است که سالها است به عنوان يکي از پيشروترين طراحان و توليدکنندگان اسباب بازي در اين صنعت فعاليت دارد) را در چند دهه اخير بررسي كنيد، خواهيد ديد که لگو ابتدا يك شركت اسباببازي سازي بوده است، اما در يك دوره اين شركت چرخش ماهوي کرد و به Lego education تبديل شد و بستههايي براي آموزش رياضي، علوم و زبان طراحي و اجرا کرد؛ بستههايي با مقداري ابزارآلات فيزيكي، طرح درس، متن آموزشي و مفاهيمي كه باعث آموزش عميقتر، كاربرديتر، جذابتر و تسهيل شدهتر همراه با كار فردي و گروهي ميشوند.
نکته اينجا است که لگو با تئوريهاي منحصر به خود اين بستههاي آموزشي را ارائه ميدهد. من معتقدم امروز ما هم بايد با تئوريهای خودمان، بستههايي را در سطح مدارس و به صورت ساختاري و زيربنايي طراحي و اجرا كنيم. يعني در صدد آن باشيم كه يك جريان حرفهاي و جدي براي توليد بستههاي آموزشي مبتني بر حجم عظيم پشتوانه نظري آموزش و پرورش خودمان شكل گيرد.
شما حتماً نام «ماريا مونته سوري» را شنيدهايد (ماريا مونته سوري، پزشک ايتاليايي و سرپرست يکي از مراکز کودکان معلول و بيمار در اين کشور بود. او در حين کار در آن مرکز متوجه برنامههاي آموزشي و تربيتي کودکان شد و دريافت که فرصت آزاد براي تجربه کردن به آنان داده نميشود. چون علاقه داشت در اين زمينه کاري انجام دهد به دانشگاه بازگشت و در رشته تعليم و تربيت و جامعهشناسي تحصيل کرد و با الگوها و روشهاي آموزشي آشنا شد. سپس بهجاي برنامههاي آموزشيِ موجود، الگوي جديدي براي بچهها ارائه داد که مبتني بر آزادي هاي بيشتر بود).
دغدغه او ابتدا عدالت آموزشي بود. چون تحقيقات متعدد نشان ميدهد كه بچههاي اقشار ضعيفتر از پيشرفت تحصيلي كمتري برخوردارند. تعليمات مونته سوري هم به گونهاي بود كه بچههاي محروم از خدمات آموزشي بهتري بهرهمند شوند.
با توجه به زمينه گفته شده، امروز شاهد آن هستيم که تعدادي كمپاني و صنعتكار در امر تعليم و تربيت وارد شدهاند و بستههايي را در شش زمينه علوم، رياضيات، سبک زندگي، زبان، فرهنگ (شامل تاريخ، جغرافيا و آداب و سنن فرهنگي) و هنر ارائه ميكنند. اين بستهها سبب ميشوند بچههاي تحت تعليم بعد از اجراي آن، چارچوب شناختيشان تغيير كند. يعني يادگيري مؤثر اتفاق ميافتد.
معلم حرفهاي
با اشاره به نقش معلمان در اجراي اين بستهها ميتوان گفت: معلم مدرسه در اينجا کسي است كه بستههاي آموزشي ميتوانند در مؤثرتر شدن آموزش به او كمك كنند. در اين صورت تعريف معلم دچار يك تغيير جدي ميشود.
در حال حاضر ما دو تعريف از معلم داريم. يكي معلمي كه از اول سال، صفحه به صفحه كتاب را تدريس ميكند و نقطه مقابل معلمي است كه خودش طراح موقعيتهاي آموزشي و برنامهريز درسي است، اما تعداد اين معلمان بسيار اندكاند.
معلمي كه در بسته آموزشي اشاره شده مد نظر ما است، بين اين دو طيف قرار دارد. آموزش معلم در اين معنا از طريق اين بستهها آغاز ميشود. او «معلم حرفهاي» است كه روي اجراي بستهها، حرفهاي عمل ميکند؛ يعني معلمي كه مهارت لازم را در اجراي بستهها دارد، كسي كه روانشناسي رشد ميداند، كسي كه قصهگويي ميداند، كسي كه روانشناسي علم و هنر ميداند و اصلا گواهينامه تأييد صلاحيت اجراي بستههاي آموزشي را دارد.
در شيوههاي سنتي تدريس، معلم کسي است که بدون کتاب درسي نميتواند کلاس درس را پيش ببرد. ولي تعريف معلم در روش تدريس نوين تغيير ميکند. در اين تدريس، معلم کسي است که بدون کتاب درسي هم ميتواند کلاس را پيش ببرد و مفاهيم آموزشي را به دانشآموزان منتقل کند.
پديد آوردن موقعيتهاي يادگيري
بستههايي كه من از آنها صحبت ميكنم در واقع الآن هنوز موجود نيستند. بلكه من از نيازي صحبت ميكنم كه نيازمند توليد آن هستيم. اگر چنين اتفاقي افتاد، مدرسه خوب، يعني مدرسهاي كه موقعيتهاي يادگيري را به خوبي براي دانشآموزان پديدار ميسازد. ما هنوز به دنبال اين الگو نرفتيم، اما بايد به دنبال موقعيتهاي يادگيري طراحي شدهاي باشيم كه پشتش يك دنيا كار كارشناسي نهفته است که وقتي وارد مدرسه ميشود، فرايند يادگيري را تسهيل کند. در اين صورت، ما منظومه جديدي از توليد، تدريس و پشتيباني خواهيم داشت و شاهد رشد
بچهها به جاي يادگيري صوري خواهيم بود چون نهايت هدف اين الگو، يادگيري مؤثر و نه يادگيري طوطيوار است.
با اين ترسيم جديد از فضاي آموزشي، دانشآموزان هنگام ورود به مدرسه با سه كتاب كلي فارسي، علوم و رياضي مواجه نيستند. بلكه درگير يك طرح درسي ميشوند كه ديدن فيلم، بازيكردن، گفتگو كردن و قصه شنيدن همه جزو آن هستند و يك سير يادگيري را شامل ميشود كه بعد از اجراي آن دانشآموز به لحاظ رشدي، تفاوت زيادي خواهد يافت. بايد خانوادهها اين استانداردها را بشناسند و انتظارات واقعي از تعليم و تربيت داشته باشند.
اين بستهها بايد بخشهايي تحت عنوان تجويزي، نيمه تجويزي و غيرتجويزي يعني اختياري داشته باشند. مدرسه در بين اين موجودها يك حق انتخاب دارد كه در مجموع از اين بخشها، برنامهاي تحت عنوان برنامه ويژه مدرسه يا «بوم» پديد ميآيد.
امسال وزير آموزش و پرورش هم ابلاغ كرد كه تمامي مدرسهها دوساعت در هفته مجازند خودشان دست به توليد و انتخاب محتواي آموزشي بزنند.
بستههاي كنوني همه متصل به كتابهاي درسياند. بستههاي مدنظر من ناظر به كتاب درسي نيستند و ناظر بر اهداف درسياند. در اين مدل پيشنهادي تقريبا روزگار كتاب با مدلهاي آزمون و تست سپري ميشود. اين كتابها در حال حاضر نياز افراد را برآورده نميكنند. فقط به مدد آزمون و تست همچنان پابرجا هستند. اگر با اين ديد پيش برويم كه بايد در كشور اتفاق مثبتي بيفتد، قطعا بايد از جنس بستههاي آموزشي باشد كه از آن صحبت شد. بايد با اميدواري به سوي تهيه و اجراي اين بستهها پيش رفت.
بسياري از نظام آموزشي موفق امروز دنيا، در يك زماني كه خيلي هم دور نيست با مشكلات زيادي مواجه بودند. مثلا فنلاند كه امروز يكي از پيشرو ترين نظامهاي آموزشي دنيا است و من از نزديك آن را لمس كردهام، زماني در دهه۷۰ ميلادي، مشکلات زيادي داشت، اما در يك فاصله ۳۰ساله به بهترين نظام آموزشي جهان تبديل شد.
جالب آنکه، همين كشور با وجود تمامي موفقيتها باز هم در سال۲۰۱۴ اصلاح مجددي را در نظام آموزشي خود رقم زد تا بهتر از آنچه هست، باشد. به همين دليل معتقدم كه اگر اصلاح نظام آموزشي را به يك جريان فكري و مطالبه عمومي تبديل كنيم، حتما موفق خواهيم شد.
از طرف ديگر با توجه به چرايي غفلت از تهيه بستههاي آموزشي اين بحث را ميتوان چنين جمعبندي و پايان داد که متأسفانه آموزش و پرورش ما به دليل بسياري مسائل حاشيهاي و بارهايي كه اصلا به دوش كشيدن آن وظيفه دستگاه تعليم و تربيت نيست، به اندازهاي درگير شده كه پرداختن به مباحث مهم در آن به فراموشي سپرده شده است.
ما با بحث عدالت آموزشي كه در موضوع بستههاي آموزشي به دنبال آن هستيم، فاصله زيادي داريم. در بسياري از بخشهاي ديگر مثل بخش بهداشتي، امنيتي و … استانداردها در تمامي كشور و در تمامي مناطق يكي است، اما در بحث آموزش و مدارس ما با مدارسي در تهران روبرو هستيم كه اگر شما فيلم آنها را مشاهده كنيد، تصور ميكنيد مدرسهاي را در اروپا مي بينيد و در مقابل آنها مدارس ما در مناطق محروم در وضعيت نامساعدي قرار دارند و بسياري از بچهها از حداقلها بهرهمند نيستند.