-
موضوع نشست: «چالش کتابنخوانی در نظام آموزشی»
-
سخنران: دکتر رضا سلامت پناه، مشاور سازمان پژوهش وبرنامهریزی درسی
-
زمان: ۱۱ اردیبهشت ۹۸
«موضوعی که بنا شد در این نشست ارائه کنم، «چالش کتابنخوانی در نظام آموزشی» بود.
مفهوم «چالش» که در عنوان بحث خود از آن استفاده کردم در معناآفرینی موضوع بحث نقش مهمی دارد. این واژه در ادبیات ما نزدیک به دو دهه سابقه دارد اما نه بدین معنا که ما امروز از آن اراده کردهایم. حتی کتابهایی که در عنوان آنها واژه «چالش» ذکر شده مسبوق به بیست سال گذشته است. ازآنجاکه این واژه در موضوعات اجتماعی هم سابقۀ چندانی نداشته، لازم است که ما پیش از هرچیز مراد خود را از این واژه تنقیه کنیم.
در ابتدا باید واژۀ چالش را از واژههای مشابه خود متمایز سازیم؛ عموماً واژۀ چالش یا challenge با واژۀ «مسأله» اشتباه گرفته میشود. چالش عمدتاً در معنای تفاوت، مانع، مشکل، بحران و… بکار میرود. در کتاب «چالشهای پیشروی آموزش عالی در هزارۀ سوم» بحث عالمانهای در خصوص واژۀ چالش وحوزه معنایی آن شکل گرفته که درمقایسه با آثار دیگر رجحان دارد.
در بحث امروز مراد از «چالش» عوامل بیرونی است ونه عوامل درونی. بدین معنا که وقتی میگوییم «چالشهای کتابنخوانی در نظام آموزشی» مراد ما سلسلهعوامل بیرونی است که منجر به کتابنخوانی میشود. عموماً اعتقاد بر این است که بحرانهای فعلی ما میتواند نشانگر چالشهای ما باشد؛ برهمین اساس ما نیز کتابنخوانی را به عنوان یک بحران در نظر گرفتهایم و درصددیم چالشهایی را که منجر به کتابنخوانی میشود، بررسی نماییم.
حال با این توضیحات «چالش» را اینگونه توصیف میکنیم:«شرایط ووضعیت جدیدی که مسیر آینده را از بیرون مورد تهاجم قرار میدهد وحفظ تعادل وضع موجود را با مشکل مواجه میکند.»
واژۀ دیگری که در بحث امروز ما به تعریف وواکاوی نیاز دارد واژۀ «کتابنخوانی» است. کتابنخوانی یک واژۀ ترکیبی است که از «کتاب» و«نخواندن» تشکیل شده است.
کتابنخوانی در مقابل کتابخوانی قرار میگیرد. برای آنکه بتوانیم مفهوم کتاب نخوانی را درک کنیم، درابتدا باید کتابخوانی را بفهمیم وتفاوت کتابخوانی با مطالعه را تشخیص دهیم.
آیا به عمل مطالعه، کتابخوانی میگوییم؟
پاسخ منفی است. مطالعه عامتر از کتابخوانی است. در طول روز ممکن است ما مطالب بسیاری را در گوشی همراه، تبلت یا کامپیوتر خود بخوانیم که ویژگی مشترک آنها کوتهنویسی وسرعت انتشار است، ولی اینها کتابخوانی محسوب نمیشوند بلکه خوانشهای مجازی میباشند. با این نگاه، خواندن ادعیه وزیارات نیز بر کتابخوانی اطلاق نمیشود. مراد ما از کتابخوانی جایگاهی است که در ارتقای توسعۀ فرهنگی تأثیرگذار باشد ودر نهایت به «عقلانیت وبهزیستی انسانی» منجر شود.
ما برای کتاب یک تطورشناسی تاریخی درنظر داریم ومهمترین مرجعی که بینش تاریخی ما را نسبت به کتاب شکل داده، قرآن کریم است. قرآن کریم «کتاب» است ودر آیات آن بارها بر «کتاب» بودن قرآن تأکید شده است. امروزه نیز وقتی واژه کتاب را بکار میگیریم، تطور تاریخی برآن اثرگذار است ومقدس بودن کتاب به تقدس قرآن کریم باز میگردد.
قرآن حقایقی بوده که به صورت شفاهی به سینۀ پیامبر الهام شده است. در اندیشه دینی ما مراد از کتاب، قرآن است وقرآن درقالب الفاظ شفاهی نازل شده است.
حال پرسش این است که اگر قرآن به شکل شفاهی فرستاده شده چرا به آن میگوییم کتاب؟
این موضوع به ادبیات قرآن کریم برمیگردد. در اندیشۀ دینی ما دو نوع کتاب وجود دارد:
- کتاب تکوین: مراد از کتاب تکوین، عالم خلقت است.
- کتاب تشریع: مراد از آن، قرآن است.
در تمدن اسلامی کتاب آرایی، کتاب نویسی، کتاب نگاری، تذهیب و… امری جدی بوده ونسخهنویسها برای نگاشتن وآراستن یک نسخه ماهها وقت میگذاشتند وآن را آماده میساختند. این امر نشانگر نگاه تمدن اسلامی به کتاب وجایگاه والای کتاب است.
کتابنخوانی به مثابۀ بیماری اجتماعی
با این توصیف، «کتابنخوانی» کنشی به مقولۀ «کتابخوانی» است وکتابنخوانی به مثابۀ نوعی بیماری اجتماعی است. اگر خاطرتان باشد جلال آل احمد در آغاز کتاب «غرب زدگی» آورده است:
«غرب زدگی میگویم همچون وبازدگی واگر به مذاق خوشایند نیست، بگوییم همچون سرمازدگی یا گرمازدگی. اما نه، دست کم چیزی است در حدود سن زدگی، دیدهاید که گندم را چطور میپوساند؟ از درون پوستۀ سالم برجاست اما فقط پوسته است، عین همان پوستی که از پروانه بر درختی مانده! به هرصورت سخن از یک بیماری است.»
من نیز به تقلید از جلال آل احمد میخواهم بگویم:«کتابنخوانی سخن از یک بیماری است».
حال میخواهیم به عنصر دیگر عنوان بحثمان بپردازیم:
نظام آموزشی
نظام آموزشی مجموعهای متشکل از بخشهای آموزشی وفعالیتهای آموزشی دستگاههای دولتی، غیردولتی، مردمی وعمومی است که به عنوان یکی از زیرنظامهای اصلی کشور برای آموزش وتربیت نیروهای انسانی فعالیت دارد. یکی از آسیبهای جدی که در فلسفۀ آموزش با آن مواجه هستیم مربوط به مدل اجرایی ناقصی است که آموزش عالی را از آموزش وپرورش جدا ساخته است. این درحالی است که در اغلب کشورها آموزش، آموزش است وتمایزی میان سطوح مختلف آموزش وجود ندارد.
سبقۀ این تقسیم بندی به دهۀ ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۰ برمیگردد واز آن زمان ساختار پیوستۀ آموزش دچار گسست شد. من فکر میکنم آنان که آموزش را به دو بخش آموزش عالی وآموزش وپرورش تقسیم میکنند، مقصودشان این بوده که اگر آموزش دانشگاهی «آموزش عالی» است وآموزش وپرورش «آموزش دانی» است. همین تقسیمبندی در نظام آموزشی، مصائب بسیاری را رقم زدهاست.
ما پیش از هرچیز باید به این باور برسیم که آموزش وپرورش از آموزش عالی کهتر نیست. ولی ما میبینیم که تحصیلکردگانی که مدارج دانشگاهی دریافت کردهاند عموما ترجیح میدهند در دانشگاه مشغول به کار شوند واشتغال در دانشگاه را دارای شأن اجتماعی بالاتری میدانند. در صورتیکه مطلوبترین وآرمانیترین نظام آموزشی نظامی است که معلم کلاس اول آن مجتهد ودانشمند باشد.
این مسأله در رابطه با نظام آموزشی کشور ما به چالش کتابنخوانی مربوط میشود وازآنجاکه به دلایل گوناگون در جامعۀ ما نهادهای ارزشیابی دقیقی شکل نگرفته وتنها نهادی که سطح علم ودانش افراد را میسنجد، نهاد دانشگاهی است، صرفاً مدرکگرایی ارزش پیدا کرده ورشد دانش ملی وتفکر انتقادی شکل نگرفته است. از همین رو معیار سنجش دانش وسواد افراد مدرکشان شده وافراد به صرفِ داشتن مدرک کارشناسی یا کارشناسی ارشد یا دکتری در مناصب مختلف_حتی مغایر با رشتۀ تحصیلی_ گماشته میشوند.
برای آنکه عنوان اصلی بحثمان را فراموش نکنیم، من دوباره یادآوری میکنم که میخواهیم عوامل بیرونی اثرگذار بر بیماری کتابنخوانی در نظام آموزشی را بررسی کنیم.
ابعاد شکلدهندۀ بیماری کتابنخوانی چیست؟
برای درمان این بیماری متخصصان جامعهشناسی، روانشناسی و… ضروری است که به این مسأله به چشم یک بیماری بنگرند. در جامعۀ ما به لحاظ فرهنگی نیاز به کتابخوانی احساس نمیشود وفضای زندگی ما بر این عدماحساس نیاز دامن میزند. رسانههای ما یکی از مواردی است که در افراد جامعه احساس نیاز به کتابخوانی به وجود نمیآورد وبسیار سطحی ومبتذل به فرهنگ کتابخوانی میپردازند.
عامل دیگر عدماحساس ما بهاِزای ارزش برای کتابخوانی است. دانشآموزانی که ما به آنها توصیه میکنیم که کتاب بخوانند، در فضای کتابنخوانی ومدرکگرایی رشد کرده وزندگی میکنند ودر آن فضا مابهاِزایی برای کتابخوانی خود نمییابند وبا این پرسش مواجه میشوند که کتابخوانی در کجای زندگی برای من ارزشافزوده ایجاد میکند؟
این درحالی است که در بسیاری از کشورها بیش از آنکه مدرک ومقطع تحصیلی فرد برای اشتغال مهم باشد، میزان دانش ومهارت شخص اهمیت دارد. اما در جامعۀ ما مدرک تحصیلی فرد تأثیرگذار است وچه بسا افرادی که در مقاطع تحصیلی بالا از دانش وسواد کافی برخوردار نیستند اما در ورود به بازار کار توفیق مییابند.
عامل تأثیرگذار بعدی انتخاب کتاب وکثرت تولید کتاب است. ما در صنعت نشر با حجم عظیمی از عناوین کتاب با تیراژهای محدود مواجه هستیم. از طرفی تعدد وتکثر بیرویۀ چاپ کتاب خریدار را دچار سردرگمی میکند. متأسفانه دلیل دیگری که مزید برعلت شده عدمحضور مشاوران وراهنمایان کتابخوانی است که در مدرسه ودانشگاه در کنار دانشآموزان ودانشجویان حضور داشته باشند وجوانان ما را هدایت کنند.
علاوه بر اینها یکی از سازوکارهایی که جای خالی آن در آموزش وپرورش ما احساس میشود، جشنوارۀ کتاب رشد است. یکی از وظایف جشنوارۀ رشد، داوری میان انبوه کتابهای منتشرشده ورتبهبندی کتابها در سه سطح است. ولی متأسفانه این مسأله رسانهای نمیشود ورسانۀ ملی از این موضوعات به طور جدی وهدفمند حمایت نمیکند.
سازوکار تبلیغ رسانهای به گونهای است که در مخاطب احساس نیاز کاذب ایجاد میکند، این در حالی است که در مورد کتاب وترویج کتابخوانی هیچگونه تبلیغات ترغیب کنندهای صورت نمیگیرد.
نگاه سنتی ما به کتاب در شعارهای هر سالۀ نمایشگاه کتاب هم دیده میشود. شعار امسال نمایشگاه کتاب «خواندن، توانستن است» وشعار سالهای گذشته«کتاب دانایی،توانایی»، «مطالعه، اندیشه، فرزانگی»، «ارتقای معرفت دینی وبصیرت فرهنگی در سال جهاد اقتصادی» و… بوده است. حال من برای شما چند نمونه از شعارهای نمایشگاه کتاب استرالیا را بگویم:«ماجراجویی با کتاب»، «همیشه وقت کتاب است»، «هورررا برای کتاب»، «در کتابها غرق شوید»، «بیایید بخوانیم». از همین شعارها تفاوت رسانگی کتابخوانی در کشور ما با دیگر کشورها مشخص است.
آموزش وپرورشِ وامانده از دنیای مدرن
نظام آموزش از بیرون تحت تأثیر عوامل بسیاری است؛ از یک طرف تحت تأثیر تغییر وتحول وتنوعات محیط بیرونی است و از طرف دیگر خودِ نظام آموزش نظام کُندی است، چراکه فرایند تعلیم وتربیت کُند و زمانبر است. این عامل سبب شده که هماهنگی میان تحولات بیرونی ونظام آموزش وپرورش مخدوش شود.
در قدیم، آموزش زمان میبُرد وسرعت تحولات جامعه نیز به شدت امروز نبود. ازهمینروی آموزش وپرورش فدای سرعت محیط پیرامون نمیشد. در گذشته شما با خواندن در طول زمان دانا میشدید ودانایی مابه اِزا داشت ولی در دنیای
امروز همین گوشی همراه من که در زمان کوتاهی مرا به دنیای وسیعی از اطلاعات وصل میکند، دانایی من است.
پس در دنیای امروز کسب دانایی مسأله نیست، بلکه باید با کتابخوانی ومطالعۀ هدفمند، تفکرانتقادی شکل بگیرد وعقلانیت رشد کند. در چنین شرایطی یک «جامعۀ عقلانی» به وجود میآید ودر مقابل بیماری اجتماعی کتابنخوانی سبب تضعیف عقلانیت در جامعه میگردد.