مصاحبه با دکتر نعمتالله فاضلی
-
لطفا خودتان را معرفی بفرمایید و در مورد رشتۀ تحصیلی دبیرستان و دانشگاه خود توضیح دهید:
من در دبیرستان علوم انسانی را برای تحصیل انتخاب نمودم و تحصیل کردۀ کارشناسی پژوهشگری و کارشناسی ارشد مردم شناسی هستم. در مقطع دکتری نیز مردم شناسی فرهنگی خواندهام.
-
چرا شما به سمت علوم انسانی گرایش پیدا کردید؟
من در کتاب علوم انسانی_اجتماعی در ایران که در سال ۹۶ به چاپ رسید در فصل اول آن از تجربۀ خودم در حوزۀ علوم انسانی از درورۀ دبیرستان تا دانشگاه نوشتهام و در کتاب دیگرم تحت عنوان خودمردم نگاری هویت دانشگاهی روایتی از تجربۀ خودم از دانشگاه را داشتهام و در آنجا توضیح دادهام که ما در دورههای مختلف زندگی، بر حسب تجربهها و دلایل عدیده به سمت یک رشتۀ خاص گرایش پیدا میکنیم.
بنابراین آنچه که هر فرد را به سمت یک رشته یا حوزۀ تخصصی سوق میدهد صرفا یک عامل نمیباشد بلکه مجموعهای از تجارب و عوامل فردی_اجتماعی در این تصمیمگیری مؤثر هستند. بسیاری از این عوامل پنهان و بسیاری آشکاراند. ولی من در مورد خودم میتوانم بگویم یکی از مهمترن عواملی که مرا به سمتِ علوم انسانی هدایت نمود، آگاهی نسبت به جامعهام بود. من پس از اینکه در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد تحصیل نمودم و با جامعۀ ایران و مشکلات آن بیشتر آشنا شدم، فهمیدم که میتوانم وجدان جامعه باشم و به جامعه و شهروندان کمک کنم تا نسبت به هدفهای وجودی خود آگاهی پیدا کنند و از دیدگاه انتقادی برخوردار شوند.
علوم اجتماعی برای من ابزار بالندگی بوده است که در پرتوی آن توانستم به مسائل اجتماعی مردم بهتر گوش کنم و ارتباط مؤثری با آنها برقرار کنم. به عبارت دقیقتر علوم اجتماعی برای من پیوند، گفتوگو، همدلی، همزبانی، همراهی و به نوعی «همبالی» است.
شاید برای مخاطبان، سخنان من شاعرانه و بی معنا به نظر رسد، اگرچه من به آنها نیز حق میدهم؛ در جامعهای که پول حکم خدایی پیدا کردهاست، «انسان» به حاشیه رانده شده و انسانها، تنها وسیلهای برای انجامِ مبادله و تولیدکنندۀ پول هستند. من در سایۀ مطالعات اجتماعی و تحصیل در رشتۀ جامعهشناسی دریافتم که بازار و قدرت در حال تلاش اند که انسانها را همچون برده بکار گیرند؛ در این میان برخورداری از تفکر انتقادی و آگاهی اجتماعی میتواند به انسانها کمک کند که بهتر عمل کنند. به عقیدۀ من علوم اجتماعی هم کار است و هم فراغت.
زندگی انسانی زمان زیباست که کارِ ما فراغت باشد و فراغت ما، کار.
برای من نوشتن، تدریس، اندیشه ورزی و … فعالیتهای کاری من هستند ولی در عین حال تفریحات من نیز هستند و من از انجام دادن آنها لذت میبرم. من از انجام این امور لذت میبرم چون همراه با یادگیری است و علوم انسانی بیش از هر رشتۀ دیگری «توانش یادگیری» ما را ارتقا میبخشد.
-
جایگاه فعلی علوم انسانی در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ نقاط ضعف و قوت علوم انسانی در ایران چیست؟
علوم انسانی در سالهای اخیر در ایران افزایش مخاطب داشته و دانشجویان بسیاری را به خود جذب کرده و قریب به ۵۰ درصد کل دانشجویان در رشتههای علوم انسانی مشغول به تحصیل هستند و سالانه ۹۰۰۰۰جلد کتاب به چاپ میرسد که بیش از ۷۰ درصد آن در حوزۀ علوم انسانی نگارش یافته است. با این اوصاف دیگر علوم انسانی چیزی نیست که بگوییم جایگاه آن کجاست؟ علوم انسانی دیگر جزئی از فرهنگِ جامعۀ ما شده است.
سرنوشت علوم انسانی دیگر مشابه ۵۰ سال پیش نیست، امروزه علوم انسانی به مدد رسانهها و مدارس و دانشگاهها، «فرهنگ عمومی» جامعه گشتهاست. پس ما نیز باید بپذریم که علوم انسانی به «موقعیت اجتنابناپذیر» جامعه تبدیل شده است. ولی در مجموع، ما در رابطه با علوم انسانی در برخی از موقعیتها توفیق یافتهایم و در برخی موقعیت های دیگر همچنان دچار ضعف وکاستی هستیم.
یکی از دلایلی که در جامعۀ ایران اشکال مختلف خشونت توسعه نیافت و ایران را از افراطیگریهای خشونت بار نجات داد «ترویج علوم انسانی در ایران» است این در حالی است که کل خاورمیانه در آتش جنگ و خشونت میسوزد. همچنین افق انتظارات مردم ایران به سمت گفتوگو با جامعۀ جهانی است. مردم ما دوست دارند که ارزش های اخلاقی را در کشور و زندگی شخصیشان پیاده کنند و خواهان صلح و همزیستی مسالمت آمیز فرهنگها در کنار یکدیگرند؛ تمامی این آرمانها را تا حدود زیادی علوم انسانی و علوم اجتماعی در سطح جامعه ترویج داده است. همچنین تلاشهای بیوقفهای در حوزۀ علوم انسانی برای حفظ و گرامیداشت فرهنگ میهنمان انجام گرفته تا بتوانیم گذشتۀ ارزشمند خود را به آینده پیوند بزنیم.
-
چه پیشنهادی در جهت ارتقای علوم انسانی در ایران دارید؟
در نظر من منجی جامعه، علوم انسانی است. ما هنوز در جامعۀ خود با بحران ها و چالش های جدی در توسعه شهر، مدیریت شهری، خشونت خانگی، آسیبهای اجتماعی و… روبرو هستیم که درمان آن بر عهدۀ علوم انسانیهاست. کاردکردهای علوم انسانی به ارتقا جامعه کمک مینماید، که مهمترین آن کمک به «فرهیختگی» جامعه است و در نظر من «فرهیختگی» به معنای توسعۀ ارزشهای دگرخواهانه است؛ کسیکه به فهم عمیق این رشتهها دست یابد، بیشتر از هرکس دیگری میآموزد که برای ارتباط با دیگران شمشیر به دست نگیرد و «گفتو گو» را برگزیند و با جامعۀ انسانی با «زبان» ارتباط برقرار نماید.
همچنین علوم انسانی به انسان درس «مداراگری وتسامح» میآموزد؛ اینکه تفاوتها را به رسمیت بشناسیم و به این تفاوتها به چشم «سرمایۀ فرهنگی» بنگریم. پیام دیگر علوم انسانی به ما تأکید بر «زندگی جمعی» است . ما باید بیاموزیم که برای انسانی زیستن، «اجتماعی» زندگی کنیم و چگونگی اجتماعی زیستن را علوم انسانی به ما میآموزد. به دیگر سخن علوم انسانی ابزاری برای کالا تولید کردن و انباشت سرمایه نیست، بلکه ابزاری برای ارتقای زندگی انسانی است.
-
زیرساختهای لازم جهت درآمدزایی برای رشتههای علوم انسانی در کشور را چطور ارزیابی میفرمایید؟ شما برای افزایش فرصتهای شغلی در این حوزه(ورود به بازار کار) چه پیشنهادی دارید؟
گفتمان حاکم در رابطه با علوم انسانی، گفتمان سالمی نیست. من انکار نمیکنم که هر فعالیتی جنبۀ اقتصادی دارد و علوم انسانی تشکیل شده از اقتصاد به علاوۀ سیاست، فرهنگ و… میباشد. ولی بازاری نگریستن علوم انسانی یک اشتباه بزرگ است. در علوم انسانی خدمات که تولید میشود با واسطه تبدیل به پول میشود. من در ادامه در رابطه با این سوال شما توضیح بیشتری خواهم داد.
-
به عقیدۀ شما فرصت کارآفرینی در حوزۀ علوم انسانی در ایران مهیا است؟
من قبل از هرچیز صراحتا باید بگویم که واژه «کارآفرین» در قاموس ما یک واژۀ مبتذل است. چرا که مقصود از کارآفرینی، توانایی پولِ بیشتر درآوردن است و چنین مفهومی برای علوم انسانی مبتذل است. ولی من برای شما توضیح خواهم داد که در علوم انسانی کارآفرینی به چه معناست:
وقتی به ادبیات بنگریم میبینیم که بزرگان بسیاری با خلق آثار ادبی در بهبود جامعه مشارکت میکنند. به طور مثال سیمین دانشور یا استاد شفیعی کدکنی یا قیصر امین پور همگی این افراد به دلیل خلاقیتهای خود سرمشق ها و نمونههای خوبی برای معنابخشی به زندگی هستند. این افراد تعریف متفاوتی از زندگی داشتند و زندگی را صرفا استفاده از بهترین ماشین و سکونت در بهترین خانه نمیدانستند. برای این قسم از افراد «انسانی زیستن» مهم است نه بازاری زیستن. به همین خاطر است که میگویم مهمترین خدمتی که علوم انسانی به ما میکند آن است که انسانی زیستن، تولیدکنندگی و خلاقیت را به ما میآموزد.
انسانی که در هریک از رشتههای علوم انسانی فعال میشود و آن را به مثابه یک «امر انسانی» میآموزد، در آن صورت جامعه از او نمیپرسد جایگاه تو در بازار و نظام پولی کجاست؟ بلکه این جامعه است که به او به عنوان یک ادیب یا فیلسوف یا جامعهشناس نیاز دارد. چنین فردی الگو و نمونۀ خوبی برای «زیستِ انسانی» است. به عقیدۀ من بهکار بردن واژۀ شغل برای علوم انسانی شایسته نیست. در رابطه با علوم انسانی بهتر است به جای واژۀ شغل از «فعالیت» استفاده کنیم. متخصص علوم انسانی در کار خود مشغول گفتوگو و آفرینش میباشد. او با «زیست» خود در جامعه، کارآفرین است. لکن ما متاسفانه به دلیل سیطرۀ گستردۀ بینش بازاری، تسلیم بازار شدیم و در همه جا پرسشهای نظام بازار را تکرار کردیم.
-
از آنجا که بسیاری از دانشآموزان حوزۀ علوم انسانی از افراد نخبه بوده و تعداد آنها کم هم نیست شما چه توصیهای دارید که دانشآموزان بیشتری به این رشته علاقهمند گردند؟
در علوم انسانی شایسته است که به دانشآموزان و جهان امروز نشان دهیم که چطور میتوان «انسان آگاه» ساخت و برای نشان دادن اهمیت و ارزش انسان بودن، باید به افراد جامعه انسان نبودن را نشان دهیم. کافی است که در ذهن ما این قبیل پرسشها شکل بگیرد:
دلیل وجود بیش از سه میلیون معتاد در جامعه چیست؟ چرا کشور ما نهمین کشور چاق دنیاست؟ چرا ما در زمرۀ کشورهای خشونت زدۀ دنیا هستیم؟ و هزار چرای دیگر! با مطرح کردن این پرسشهاست که اهمیت واقعی علوم انسانی را درک مینماییم. دلیل همۀ این چراها فقدان متخصصان علوم انسانی و علوم اجتماعی در تصمیمگیری های جامعه است. علوم انسانی هم برای انسان است و هم دربارۀ انسان. پس راه حل برون رفت از مشکلات دنیای مدرن،اهمیت بخشی به انسان و علم انسانی است.
من معتقدم برای آنکه اهالی علوم انسانی فعالانهتر و شجاعانهتر و مسئولانهتر به فعالیت در عرصۀ اجتماعی بپردازند، باید جایگاه علوم انسانی و جایگاه متخصصین آن را ارتقا بخشید. چنانچه علوم انسانی به جایگاه شایستۀ خود دست یابد، متخصصان آن نیز از نظر مالی و رفاهی تامین خواهند شد.
رسالت ماست که برای برنامهریزی درمورد آیندۀ علوم انسانی از منظر انسانی به این رشته بنگریم و پس از آن صادقانه از خود بپرسیم که ما به عنوان یک «کنشگر فعال» در این حوزه چه فعالیت مؤثری میتوانیم بکنیم؟