مصاحبه با الهام صابری
خانم دکتر صابری لطفا در مورد رشتۀ تحصیلی دبیرستان و دانشگاه خودتان توضیح بفرمایید:
سخنم را میخواهم با این جمله کلیدی شروع کنم که «من جستجوگری در علم را به تمامه زیستهام» و انتخابهایم در زندگی شاید خیلی هم تحت تاثیر کلیشههای از پیش تعریف شده نبوده است.
از همان زمان دبیرستان با آنکه در ریاضی بسیار موفق بودم و از تمام دروس نمرات خوب کسب میکردم ولی علی رغم مخالفت خانوادهام در کنکور تجربی شرکت کردم
هر طور بود زمان انتخاب رشته پدر و مادر خود را متقاعد نمودم که پرستاری جزو انتخاب های اولم باشد.
یادم میآید روزی که میخواستم دفترچۀ انتخاب رشته را پر کنم تمام دانشگاههای که رشته پرستاری داشت، حتی در شهرهای دورافتاده، را انتخاب کردم و در نهایت هم نتایج انتخاب رشته که آمد من در رشتۀ پرستاری دانشگاه تهران قبول شدم.
زمانیکه با اشتیاق فراوان به دانشگاه تهران راه یافتم حضور استادان نابی در این رشته، مرا بیش از پیش به این رشته علاقهمند کرد.
آنقدر که کتابهای پرستاری را به زبان اصلی میخریدم و میخواندم و در مجموع روش درس خواندنم با دانششجویان دیگر کمی متفاوت بود.
از ترم چهارم در بیمارستان سینا به عنوان کار دانشجویی مشغول به کار شدم و با وجود سختیهای کار در بیمارستان، بسیار از پرستاری لذت میبردم.
با وجود علاقه بیحد من به دروس و رشته پرستاری، اتفاقات زیادی برایم افتاد که مرا به تدریج از کارم دلسرد کرد.
اینکه متوجه شدم پرستاری کار گروهی است و نمی توان کار همه گروه را به تنهایی جلو برد و این وسط قربانی اول بیمار و قربانی دوم فردی است که در گروه بیشترین تلاش را می کند.
در همان بیمارستان سینا پس از اتمام طرح کارورزیام علی رغم آنکه می توانستم به استخدام بیمارستان درآیم
ولی تجربیات من و سختیهای آن دوران، مرا از ادامۀ این مسیر دچار تردید نمود و سرانجام با همکاران و محیط بیمارستان خداحافظی کردم.
پس از آن تصمیم گرفتم برای یلفتن کلی از سوالهای بی پاسخ ذهنم فلسفه را در دانشگاه بخوانم از این رو در کنکور علوم انسانی شرکت کرده و اینبار در دانشگاه آزاد رشته فلسفه پذیرفته شدم.
همان روزها از طرف انجمن پرستاران ایران با من تماس گرفتند و دعوت به همکاری در واحد بهداشت پژوهشگاه علوم انسانی شدم .
از آنجا که من دانشجو بودم و کار پیشنهاد شده نیز در یک محیط آرام بود، من آن کار را پذیرفتم.
چه عوامل و تجربههایی شما را به رشتۀ فلسفه و پس از آن به فلسفۀ تعلیم و تربیت علاقهمند ساخت؟
از قضا باید بگویم در دانشگاه زمانیکه فلسفه اسلامی را به ما تدریس میکردند مغایر با انتظار من از فلسفه بود. ماهیت فلسفه کمک به «فلسفیدن» است،
در حالیکه به گونه ای در دانشگاه آرای فلاسفۀ اسلامی را به ما آموزش میدادند که راه فلسفیدن و نقادانه اندیشیدن را برای ما هموار نمیکرد.
این شد که بعد از اتمام درسم در دانشگاه به رفتن به کلاس های خصوصی و خواندن کتاب های مختلف در رابطه با ذهنم پرسشگرم ادامه دادم.
در همین سالها من با روش درمانی هومیوپاتی هم آشنا شدم و آشنایی با فلسفۀ هامیوپاتی زندگی مرا تغییر داد. شاید بهتر باشد بگویم شروع پارادایم جدید من در زندگی بود.
این علاقه و اشتیاق به هومیوپاتی تا آنجا پیش رفت که من در سال۷۶ با همه پساندازم بیشت از ده ها جلد کتاب هومیوپاتی از انتشارات بیجین از دهلی نو سفارش دادم.
پس از یکماه وقتی کتابم به دستم رسید از شدت هیجان نمیتوانستم کتاب را باز کنم.
با ذوق و اشتیاق فراوان شروع به مطالعه چندین و چندبارۀ کتابها نمودم.
با اضافه شدن این کتابهای دوستداشتنی به لیست کتابهایم، یک کتابخانۀ جدید با موضوع همیوپاتی ایجاد کردم.
( کنار کتاب های پرستاری و فلسفه) پس از آن، روزها و شبهای من به مطالعه میگذشت؛ مطالعۀ خستگی ناپذیرِ کتابهای هومیوپاتی.
در میان کتابهایی که به دستم رسید کتابی از راجان سانکران استاد برجسته هومیوپاتی بود که آن را ترجمه و به همت انتشارت روزنه در سال ۱۳۷۷ چاپ کردم
شاید همین کتاب راهی شد برای ورود من به کلاسهای تخصصی هومیوپاتی که در آن زمان مخصوص پزشکان و دندانپزشکان بود.
مدتی بعد علاقه به حوزه علوم تربیتی و روانشناسی من را دوباره به دانشگاه کشاند و در رشته برنامه درسی کارشناسی ارشد گرفتم.
در زمان انتخاب موضوع برای پایان نامه، من که همچنان دل در گرو فلسفه داشتم موضوعی را برگزیدم که هم به فلسفه و هم به علوم تربیتی مرتبط باشد.
به دنبال مشورتها و راهنماییهای اساتید در نهایت این موضوع پایاننامهام این شد: «تاثیر آموزش فلسفه برای کودکان بر روی سواد رسانه ای دانش آموزان پایۀ هشتم».
الان هم در مقطع دکتری مشغول نوشته رساله خود با موضوعی در مورد فلسفه برای کودکان هستم.
شما به عنوان کسیکه هم در حوزۀ علوم تجربی فعالیت داشتهاید و هم در حوزۀ علوم انسانی، به خوبی میتوانید با نگاهی میان رشتهای و عاری از تعصب جایگاه علوم انسانی در ایران را بررسی کنید و از نقاط ضعف و قوت آن برای ما بگویید
سالها است که ایران از یک طرز تفکر اشتباه، آسیب دیده و میبیند و آن سوق دادن افراد با هوش با آی کیو های بالا به حوزه های ریاضی و تجربی و محروم کردن حوزۀ علوم انسانی از دانشآموزان توانا و بعضا نخبه است.
بطوریکه امروزه به شدت نتیجه اش را می بینیم که نهایتا جامعه چطور محروم شده از داشتن روانکاوان باهوش، مدیران توانایی که الزاما از حوزه مهندسی نیامده باشند،
مشاورانی که قدرت تحلیل و کل نگری داشته باشند و خیلی موارد دیگر.
این به معنای آن نیست که الزاما همه پزشکان ما یا همه مهندسان ما عالی هستند و هیچ نقصی ندارند
من منظورم این است که واقعا این تبعیض به علوم انسانی در این دهه های گذشته آسیب جدی به همه جامعه وارد کرده است.
پس از گذشت چندین سال، از اینکه در برهه ای از زمان به دنیای وسیع علوم انسانی وار شدید و این حوزه را برای تحصیل و کار انتخاب نمودید احساس رضایت میکنید؟
من واقعا الان رشته برنامه درسی را بسیار دوست دارم و خیلی مایلم فرصتی در مسیر زندگی و شغلی خود پیدا کنم
که بتوانم این رشته را زیست کنم و با تمام وجود برای تسهیل فکر کردن بچه ها در تمام سنین قدم بردارم و با افتخار همه تلاشم را تقدیم کنم به همه کودکان متفکر سرزمینم.