ساموئل بکت پس از گذشت یک قرن

«استراگون: … بیا بریم. ولادیمیر: نمی تونیم. استراگون: چرا؟ ولادیمیر: در انتظار گودو ایم. استراگون: (نومید) آه! (مکث) مطمئنی همین جا بود؟ ولادیمیر: چی؟ استراگون: جایی که باید منتظر باشیم. ولادیمیر: گفت کنار درخت. (به درخت نگاه می کنند) هیچ درخت دیگه یی می بینی؟ استراگون: این چیه؟ ولادیمیر: نمی دونم. یه درخت بید. استراگون: …

ساموئل بکت پس از گذشت یک قرن ادامه مطلب »