نشست تجربۀ زیسته میان فرهنگی ایرانی(بخش اول)

لاله بختیار از چهره‌های شاخص فلسفۀ میان فرهنگی و مدیر انیستیتو روانشناسی سنتی در شیکاگو (ITP) است که در نشست «تجربۀ زیستۀ میان فرهنگی ایرانی» به تاریخ۱۶ بهمن ماه ۹۷ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی از ایشان دعوت به عمل آمد.

در ادامه، گزارشِ این نشست را بخوانید:

من لاله بختیار در سال ۱۳۱۷ از مادری آمریکایی و پدر ایرانی زاده شدم.

پدرم از نخستین کسانی بودند که برای تحصیل در رشتۀ پزشکی به آمریکا رفتند و پس از بازگشت به ایران در تاسیس دانشکده پزشکی دانشگاه تهران نقش مؤثری داشتند. مادرم پس از ازدواج با دکتر بختیار به ایران آمد و در مناطق محروم همچون چهارمحال و بختیاری به مردم خدمت رسانی نمودند. خدمات عام المنفعۀ مادرم در یاد مردم چهارمحال و بختیاری جاودانه شد تا آنجا که کوهی را به نام ایشان نام‌گذاری کردند. «کوه هلن» در سال ۲۰۰۷ در یونسکو ثبت گردید.

همچنین پدر و مادرم نخستین بیمارستان خصوصی ایران را در خیابان استانبول احداث نمودند. حاصل ازدواج آنان، هفت فرزند بود که من آخرین فرزند این خانواده هستم. من و ۴خواهر و برادر دیگرم در ایران به دنیا آمدیم، اما چند سال بعد در سال ۱۳۳۹ سفارت آمریکا برای آمریکایی‌های ساکن ایران پیغامی بازگشت به آمریکا ارسال و شرایط ایران را خطرناک اعلام نمود.

چنین شد که مادرم فرصت را مغتنم شمرد و برای دیدار با مادربزرگ‌ و پدربزرگ‌مان، من و دو خواهر بزرگترم را به لس آنجلس برد، غافل از اینکه به زودی جنگ جهانی دوم آغاز می‌شود. شعله‌های جنگ که برافروخته شد، بین ما در آمریکا و پدرم در ایران فاصله افتاد. در سال ۱۳۴۵ پس از جنگ جهانی دوم به ایران بازگشتیم.

در آن زمان پدرم رئیس بیمارستان شرکت نفت مسجد سلیمان بود ولی پس از مدتی با بیمارستان قطع همکاری نمود و با مادرم تصمیم گرفتند که به آمریکا بازگردند. پس از جنگ، دولت ایران اعلام نمود که پزشکان حق خروج از کشور را ندارند؛ چراکه در این برهه حساسِ تاریخی به تخصص آن‌ها نیاز است. در این زمان پدر و مادرم متارکه کردند و پدرم با شخص دیگری ازدواج کرد. ما نیز با مادرم به آمریکا بازگشتیم.

نقطه عطف زندگی من در نوزده سالگی اتفاق افتاد: در این زمان ما برای دیدار با برادرم به بوستن رفتیم، برادرم که در آنجا از مدت‌ها پیش، با سید حسین نصر آشنا شده بود، ما  را  به خانه سید حسین نصر بُرد. سر صحبت که باز شد، ایشان از من پرسیدند:

_ شما چه مذهبی دارید؟
+ من مسیحی هستم
در جواب گفتند: پدر شما مسلمان است و انتظار می‌رود که شما نیز مسلمان باشید.
_ ولی من شناختی از اسلام ندارم.
+ خب یادبگیر!

همین شد که من شصت سال است اسلام آموزی می‌کنم. در همان سال‌ها با نادر اردلان آشنا شدم. پس از ازدواج ما، شرکت نفت مسجد سلیمان برای همسرم دعوت‌نامۀ همکاری ارسال کرد. در پی این دعوت، ما به مسجد سلیمان عزیمت کردیم و به مدت دو سال در آن شهر ماندیم. بعد از دو سال به تهران آمدیم، در آنجا نادر با عبدالعزیز فرمانفرمایان شریک شد و استودیوم آزادی و دانشگاه امام صادق را را طراحی کرد.

همچنین در سال ۱۹۷۲ همراه همسرم کتابی تحت عنوان حس وحدت: معماری سنتی ایرانی با موضوع «فلسفۀ معماری ایران» را به زبان انگلیسی به رشتۀ تحریر درآوردم.

در سن ۳۸ سالگی یعنی پنج سال پس از تحریر آن کتاب، ما متارکه کردیم  و نادر به آمریکا رفت و من در ایران ماندم. پس از طلاق حضانت سه فرزندم به من تعلق گرفت. در سال ۱۹۸۰ دو دخترم برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتند. من در ایران ماندم تا پسرم تحصیلات دبیرستان خود را به اتمام برساند و بعد از دریافت مدرک دیپلم به آمریکا بازگردیم، در این فاصله زمانی من «بنیاد همدمی» را تاسیس نمودم و کتاب‌های عرفانی به زبان انگلیسی ترجمه و تالیف می‌کردم.

پس از اینکه پسرم مدرک دیپلم خود را دریافت کرد ما به آمریکا رفتیم. به آمریکا که بازگشتیم دخترم صاحب فرزند شده بود و من هم مادربزرگ شده بودم ولی بی توجه به سن و سال، تحصیلاتم را ادامه دادم و کارشناسی ارشد فلسفه و مشاوره و دکتری روان‌شناسی تربیتی از دانشگاه نیومکزیکو گرفتم.

 

پس از آن در انتشارات کازی در شیکاگو کار پیدا کردم و تا به امروز ۲۵ سال است که با قدیمی ترین انتشارات مسلمانان آمریکا همکاری می‌کنم. موسسه کازی کتابخانه مفصلی از کتاب‌های مربوط به اسلام به زبان انگلیسی داشت. در آنجا متوجه شدم که هیچ کتابی درباره زندگی پیامبر اسلام برای گروه‌ سنی دبیرستان وجود ندارد. پس کتابی در این زمینه نوشتم و در پایان کار، یک روز مانده به اینکه متن را برای انتشار ارسال کنم، متوجه شدم مشکل بزرگ دیگری هم وجود دارد: هیچ‌ یک از زندگی‌نامه‌های پیامبر حاوی تمام متن قرآن نیست.

پس بر آن شدم تا ترجمۀ جدیدی از قرآن به زبان انگلیسی ارائه نمایم. این ترجمه هفت سال به طول انجامید. من در ترجمۀ خود خوانشی جدید از قرآن ارائه دادم.

در این ترجمه برخی از الفاظ نامأنوس برای فرهنگ غرب، حذف شده و واژۀ معادل برای آن انتخاب شده‎است.

به طور مثال در قرآن ۹۰ بار کلمه کافر_غیر مسلمان_ به کار رفته‌است و در آیات گوناگون اشاره به مجازات و اعمال خشونت برای کافران شده که ترجمه این آیات برای مخاطب غیر مسلمان تداعی‌گر خشونت است. در نتیجه من کلمه «کافر» را «غیر مسلمان» تعبیر نکرده‌ و ترجمه جدیدی برای آن برگزیدم. من «ناسپاس» را ترجمۀ بهتری برای این کلمه دانستم.

این نوع ترجمه سبب می‌شود که قرآن جنبه عام‌تری پیدا کند و فهم آن برای همگان آسان‌تر باشد. همچنین آیه ۴۳۴ سوره بقره که در آن فعل ضرب بکار رفته و تعبیر به «کتک زدن زنان» شده، برای من جای تعجب فراوان داشت. از همین روی در این زمینه مطالعات بسیاری انجام دادم و به این نتیجه رسیدم که فعل ضرب ۲۶ معنا دارد.

یکی از معانی آن «ترک کردن» است، و من این معنا را به متن قرآن نزدیک‌تر دیدم و در ترجمۀ خود همین معادل را برای فعل ضرب بکار گرفتم. به ویژه که در زندگی پیامبر نیز ترک کردن مصداق داشته نه کتک زدن. انتشار ترجمه من از قرآن، استقبال‌ها و انتقادات بسیاری را به دنبال داشت. منتقدین اظهار داشتند که این ترجمه نشان از بی‌اطلاعی مترجم از زبان عربی است. من نیز ساکت ننشسته و فایل صوتی ترجمۀ خود از قرآن را منتشر کردم.

ادامه گزارشِ این نشست را در مقاله‌های بعدی بخوانید:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

به بالای صفحه بردن