«بومی سازی علوم انسانی» وضعیت را بدتر کرده‎است

مصاحبه با علی انتظاری

  • آقای دکتر انتظاری  لطفا در مورد رشتۀ تحصیلی دبیرستان و دانشگاه خودتان توضیح بفرمایید:

من در دبیرستان آزادگان تهران در رشته ریاضی تحصیل کردم. در سن ۱۶سالگی در سال ۱۳۵۵ دیپلم خود را دریافت کردم و در همان سال به آمریکا مهاجرت نمودم. در آمریکا مهندسی عمومی خواندم و مرداد سال ۵۸ به ایران بازگشتم. واحدهایی را که در آمریگا گذرانده بودم را مطابقت دادم و در دانشگاه عالی پارس تحصیل را ادامه دادم.

در سال ۶۲ که پس از انقلاب فرهنگی دانشگاه‌ها بازگشایی شد، در دانشگاه تربیت معلم جامعه شناسی خواندم. در مقطع کارشناسی ارشد نیز در دانشگاه تربیت مدرس رشتۀ جامعه شناسی را برای تحصیل انتخاب نمودم. در سال۷۷ در مقطع دکتری دانشگاه علامه طباطبایی پذیرفته شدم و در سال۸۶ از رسالۀ دکتری خود تحت عنوان گروه‌های مرجع بومی و غیر بومی دفاع کردم.

  • لطفا کمی در رابطه با سابقه اجرایی خود در حوزۀ علوم اجتماعی توضیح دهید

من در سال ۵۸ که به ایران بازگشتم در آموزش و پرورش مربی امور تربیتی بودم و پس از آن مسئول تبلیغات آموزش و پرورش استان تهران شدم.

در حین فعالیت‌های تبلیغاتی بود که به رشتۀ جامعه شناسی علاقه‌مند شدم و با پیشینۀ مهندسی به حوزه علوم اجتماعی وارد شدم. در سال ۷۱ رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه‌های وازرت ارشاد شدم و تا سال۷۵ در این حیطه مشغول به کار بودم. از سال ۷۸ تا ۸۲ مجری و مسئول  پروژه‌ای تحقیقاتی به نام «آمارگیری فرهنگی کشور» که نخستین پروژه آمارگیری از فضاهای فرهنگی کشور بود،شدم.

 

  • برای ما توضیح بفرمایید که چه عوامل و تجربیاتی شما را از مهندسی به سمت حوزۀ علوم انسانی سوق داد:

یکی از دلایل آن همانطور که اشاره کردم حوزۀ شغلی‌ام بود که مرا به جامعه‌شناسی علاقه‌مند نمود ولی به طور کلی قبل از انقلاب علاقه‌ای که به کتاب‌های دکتر شریعتی پیدا کرده‌بودم عامل دیگری بود که توجه مرا به جامعه شناسی جلب کرد. همچنین در سال ۵۸ که به ایران بازگشتم فضای جامعه و تحولات پیش آمده به نحوی بود که گرایش به علوم انسانی را  ایجاد می‌کرد.

دلیل دیگر، دیدگاهم نسبت به علوم انسانی است؛  به عقیدۀ من حوزۀ علوم اجتماعی از حساسیت بیشتری در مقایسه با رشته‌های فنی برخوردار است و از همین روی از رشته مهندسی به جامعه شناسی تغییر رشته دادم.

  • با این اوصاف به نظر شما به عنوان یک «جامعه شناس» راه برون رفت از وضعیت موجود در جامعۀ امروز ایران و به خصوص در شهرهای کلان  چیست؟

نمی‌توان در همۀ حوزه‌ها از نقش کنترل اجتماعی سخن گفت. به نظرم  مسائلی که ما در شهرهای کلان با آن مواجه هستیم، بیشتر مربوط به عدم تصمیم گیری ما در برابر موضوعاتی همچون «مدرنیته» و «جهانی شدن» است. ما در برابر این موضوعات در هاله‌ای از ابهام به سر می‌بریم. برخی معتقدند ما نیز باید به مدرنیته بپیوندیم و برخی معتقد به ایجاد یک آلترناتیو در برابر مدرنیزاسیون هستند. این موضوع به موضوعات دیگری همچون تداوم بانکداری، بوروکراسی و… مربوط می‌شود. این‌ها برای جامعه در درازمدت مسائل اجتماعی خود را به وجود می‌آورند.

فی المثل تا زمانی‌که ما با مسئله‌ای مانند بوروکراسی دست به گریبانیم، با مسائل دیگری نیز مواجه خواهیم شد که مسئلۀ دموکراسی مادر مسائل اجتماعی دیگر است. حتی برخی جامعه‌شناسان معتقدند مسئلۀ بوروکراسی مسئله «کارآمدی» است و مشکل بوروکراسی خود بوروکراسی است. به بیان دیگر عقلانیتی که ما در جامعۀ ایران از آن بی‌بهره‌ایم، ریشه مسائل مربوط به بوروکراسی است.

پس ماباید به بومی سازی رو بیاوریم و به تأسیس سازمان اجتماعی ایرانی با عقلانیت اسلامی همت گُماریم. زمانی‌که سازمان اجتماعی شما، سازمانی است که با عقلانیت حاکم بر جامعه و با نیازهای شما تناسب ندارد، بی شک به مسائل اجتماعی متعددی می‌انجامد. وقتی بوروکراسی در جامعه نامتقارن با شرایط جامعه است، متناسباً بانکداری جامعه نیز به خطا خواهد رفت.

همین قضیه در رابطه با دانشگاه هم وجود دارد، دانشگاه از یک طرف یک سازمان بوروکراتیک است و دانش را به صورت تخصصی عرضه می‌کند. از طرف دیگر خود سازمان دانش نیز با مطالبات و آرمان‌های ما تنافر دارد.

 مسائلی از جنس «تغییرات اجتماعی» مسئلۀ اصلی ما هستند. مهاجرت‌های بی رویه که مربوط به مسئلۀ تغییرات اجتماعی هستند، هم مبدأ را دچار فقر نیروی انسانی می‌کند و هم مقصد را دچار انباشتِ جمعیت می‌کنند. توسعۀ ناموزون و ناپایدار در شهرهای بزرگ جامعه را دچار معضل «مهاجرت‌های بی رویه» و مهاجرت‌های بی‌رویه جامعه را دچار ده‌ها معضل اجتماعی می‌کند.

این درحالی‌است که در الگوی توسعۀ پایدار، شهرها باید به شکل موزونی رشد و توسعه یابند. متاسفانه ما در جامعۀ خود، با مشکل بی توجهی به شهرهای کوچک و تمرکز امکانات در شهرهای بزرگتر روبرو هستیم، همین عدم توازن در امکانات سبب انباشت جمعیت در شهرهای بزرگ می‌شود و به دنبال آن ده‌ها مسئله اجتماعی دیگر به وجود می‌آید. خلاصه آنکه آنچه ما بدان نیازمندیم ثبات نسبی در شهرهاست که مانع از تحرک بیش از اندازه در شهرها می‌گردد.

مسئلۀ اجتماعی دیگری که در جامعه ایران یافت می‌شود، عدم تناسب بین مطالبات و نیازهای مردم با امکانات و نظام هنجاری مردم است. این فاصله در شهرهای بزرگ روز به روز درحال افزایش است و متاسفانه این شکاف، مدیریت هم نمی‌شود و منجر به انحرافات اجتماعی می‌شود، مانند: اعتیاد، فحشا و …

سلطان طلا و سلطان سکه در جامعه نتیجه همین شکاف‌ها بین خواسته‌ها و امکانات مردم است.

  • همانطور که شما فرهیختۀ علوم انسانی نیز واقفید، علوم انسانی زیربنای توسعه در کشور است و چنانچه در هر کشوری به رشته‌های علوم انسانی بها داده شود، بسیاری از مسائل اجتماعی برطرف خواهد شد، پیشنهاد شما برای ارتقای جایگاه علوم انسانی در ایران چیست؟

متاسفانه در رابطه با علوم انسانی شعارهای زیادی داده می‌شود ولی اقدام بزرگی برای آن انجام نمی‌گیرد. اقداماتی همچون «بومی سازی علوم انسانی» بیش از آنکه به ارتقا علوم انسانی کمک کند، وضعیت آن را بدتر کرده‎است. زمانی علوم انسانی می‌تواند موثر واقع شود که سازمان‌هایی که در حوزه مسائل شهری  فعالیت می‌کنند از منظر اجتماعی و انسانی به حل مسائل بپردازند  و به مسائلی همچون ترافیک، ساختمان سازی، معماری و… به مثابه پدیده‌های اجتماعی بنگرند.

ارتقای جایگاه علوم انسانی نیازمندتحول جدی در علوم انسانی است؛ زمانی‌که میان علوم انسانی و علوم اجتماعی با بدنه اجرایی جامعه پیوند برقرار شود، علوم انسانی متوجه ضعف‌ها و کاستی‌های خود می‌شود و خود را اصلاح و ترمیم می‌کند. من معتقدم اتکا به نظرات غربی برای جامعۀ ما پاسخگو نیست و مسائل جامعۀ ما نیازمند نظریه پردازی است. مادامی‌که این تنافر وجود دارد مسائل اجتماعی حل نشده باقی می‌مانند.

  • کمی در مورد نحوه نگارش و رویکردی که در تالیف کتاب درسی جامعه‌شناسی داشتید برای ما توضیح دهید؟

تألیف کتاب درسی علوم اجتماعی باید به نحوی باشد که دانش‌آموزان را درگیر کند و مادامی‌که این درگیری محقق نشود نمی‌توانیم با طرح مفاهیم انتزاعی و نامأنوس در آنان ایجاد علاقه کنیم. اگرکه یکسری مفاهیم را به شکل انتزاعی و برای رفع تکلیف حفظ کنند، هرگز به این رشته علاقه‌مند نخواهند شد و در آینده نیز درگیر مسائل اجتماعی نخواهند شد.

من موارد مذکور را در فصلی از کتاب علوم اجتماعی پایۀ یازدهم که به رشتۀ تحریر درآوردم لحاظ کردم و همواره این مسائل دغدغۀ من بوده‌است. البته این شیوۀ کار سختی‎‌های ویژه خود را دارد، چراکه در این شیوه باید مسئله‌مند حرکت کرد و سپس از این مسائل به مفاهیم درسی پُل زد. من تجربۀ این شیوه آموزشی را در سال‌های ۶۹ و ۷۰ در تألیف کتاب تعلیمات اجتماعی پایۀ راهنمایی به دست ‌آوردم.

  • توصیه‌ شما به دبیران برای تدریس بهتر و پویاتر درس جامعه‌شناسی چیست؟

پیشنهاد من این است که دبیران نیز از همین شیوه استفاده کنند. شما در درجۀ اول باید به این سوال دانش‌آموز پاسخ دهید: “یادگیری این‌ها به چه درد من می‌خورد؟” به بیان دیگر دانش‌آموز باید ضرورت یادگیری مفاهیم را بفهمد و کاربرد روزانه آن‌ها را دریابد.

 اگر شروع هر درس با بیان مفاهیم انتزاعی و سخت باشد، فهم درس برای دانش‌آموز با مشکل مواجه می‌شود. اگر معلم در شروع درس مفاهیم «هنجار»، «ارزش»، «نهاد»، «سازمان»، «کنش» و … را مطرح کند برای دانش‌آموزان کسالت و عدم اشتیاق پیش می‌آید. درحالیکه در جامعه مسائل اجتماعی فراوانی یافت می‌شود که برای نمونه و برای آماده سازی ذهن دانش‌آموز می‌توان از آن‌ها استفاده کرد. این روش ابزار مناسبی برای ایجاد علاقه و کنجکاوی در دانش‌آموز است.

تحول بنیادین در علوم انسانی یعنی تشنه علم کردن دانش‌آموز. دانش‌آموز باید برای یادگیری بیشتر دنبال معلم و استاد باشد.

  • آیا رویکرد کتاب در سالهای آتی بهتر و جامع‌تر می‌شود؟ چقدر نقدها را شنیدید و سعی بر پاسخ آن داشتید؟

اگر قرار باشد که ما نتیجه مبارکی از آموزش در مدرسه بگیریم باید در مورد نحوه آموزش و ساختار آن به طور دقیق برنامه‌ریزی کنیم. وقتی دانش‌آموزان در مدرسه چندین سال واحد درسی زبان انگلیسی می‌گذرانند، ولی درنهایت برای یادگیری زبان بیرون از مدرسه کلاس خصوصی می‌روند، بدین معناست که آموزش ما معیوب است.

البته من نظام آموزشی فعلی را زیر سؤال نمی‌برم ولی در این زمینه پرسشگری می‌کنم. من از شما هم می‌خواهم که در مورد وضع موجود پرسشگری کنید و به حالت‌های دیگر نیز فکر کنید.

در نظام آموزشی نیاز است که براساس آرمان‌های کشورِ خود طرحی بریزیم و در مورد آن به طور جدی اندیشه‌ورزی کنیم.  

پیشنهاد من آن است که به این موضوع اساسی بیندیشیم که آیا اصلا برای آموزش به دانش‌آموزان، کتاب درسی نیاز است؟؟ ما سال‌هاست که برای تدریس بزرگترین ابزارمان همین کتاب درسی است درحالی‌که علم و فناوری بسیار پیشرفت داشته و می‌توان در عصر حاضر از ابزارهای دیگر برای آموزش و تدریس استفاده نمود. آیا شیوه کارخانه سازی تدریس که مدرسه را به خط تولید بدل کرده درست است؟ این پروسه آموزشی در کشور ما انسانی نیست.

 

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

به بالای صفحه بردن